متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن‌فیکشن متوسط فن ‌فیکشن بازگشت تاریکی | پارمیس حبیب‌نیا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع | TEAR |
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 1,231
  • کاربران تگ شده هیچ

نظرتون تا اینجای داستان چیه؟

  • عالی

  • حرف نداره اصلا

  • بد نیس

  • میشد بهتر باشه

  • خیلی بده!

  • به طرز مفتضحی افتضاح!


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد فن فیکیشن:19
ناظر
: Z Mahyar.A_W
تگ: متوسط
عنوان: بازگشت تاریکی
ژانر: #فانتزی #معمایی #طنز
نویسنده: پارمیس حبیب‌نیا
خلاصه:
ده سال از جنگ هاگوارتز می‌گذرد و همه‌چیز سرجایش قرار گرفته است.
ماگل‌ها و جادوگران با آرامش زندگی می‌کنند ولی این ‌آرامش همیشگی نیست!
او برمی‌گردد
ضعیف‌تر ولی با جادوگری از نسل سالازار اسلیترین.
خوبی و پاکی در برابر شرارت و سیاهی.

------------------------------------------------------------------
برگرفته از مجموعه کتاب و فیلم‌های هری پاتر
------------------------------------------------------------------


[ATTACH type="full"...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : | TEAR |

س.سرحدی

نویسنده افتخاری
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,896
پسندها
26,387
امتیازها
49,573
مدال‌ها
18
  • #2
IMG_3139.JPG

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن یک رمان برای منتشر کردن فن فیکشن خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ فن فیکشن خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
"قوانین جامع تایپ فن فیکشن"

و برای پرسش سؤالات و اشکالات خود در رابطه با فن فیکشن، به لینک زیر مراجعه فرمایید.
" تاپیک جامع مسائل کاربران در رابطه با رمان‌نویسی "

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ فن فیکشن خود به تاپیک زیر مراجعه کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : س.سرحدی

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3
سلام به همگی. بازگشت تاریکی اولین فن‌فیکشن هری‌پاتر بنده هست. ممنون میشم نظرات و پیشنهادات رو داخل پروفایلم بفرستید تا متوجه بشم و اشکالات رو برطرف کنم.

در را باز کرد و وارد خانه‌ی کوچک ولی دلنشین‌شان شد.
پالتوی مشکی رنگش را روی چوب‌لباسی آویزان کرد و بوت‌هایش را دراورد.
بی‌نهایت مشتاق دیدار با پسران کوچکش بعد از دو ماه بود.
لبخند مهربانش را بر لب‌هایش نشاند و به طرف آشپزخانه راه افتاد.
هر چقدر هم که کودکانش را دوست داشت بالاخره جینی عشقش بود و در اولویت.
داخل اشپزخانه شد و به طرف جینی که در حال غذا دادن به آلبوس سوروس یک‌ساله بود رفت.
بعد از گذشت ده سال هنوز هم همان جینی با موهای قرمز و پوست گندم‌گون بود.
دستش را بر روی شانه‌ی جینی گذاشت و فشار کمی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #4
قاشق‌ها را داخل کاسه‌های سوپ گذاشت و بلند فریاد زد:
- رون؟ رز؟ بیاید غذا اماده‌اس.
رز به محض شنیدن صدای مادرش از اغوش رون بیرون پرید و دوان دوان به طرف اشپزخانه حرکت کرد.
رون به ذوق و شوق رز خندید و از جا بلند شد.
دخترش زودتر از دیگر کودکان ماگل راه رفتن و حرف زدن را یاد گرفته بود و همین باعث شک کردن ماگل‌های اطراف‌شان شده بود.
هرماینی با دیدن رز که درحال سقوط بود به طرفش دوید و توانست به موقع رز را در هوا بگیرد.
نفس‌هایش تند شده بودند.
رز تک دختر و تک فرزندش بود.
اگر بلایی سر دردانه‌اش می‌امد با زندگی‌اش چه می‌کرد؟
قطره‌ای اشک از چشم‌هایش بر روی صورتش افتاد و محکم گونه‌ی تپل و خیس رز را بوسید.
رون شوکه و هول کنار همسر و کودکش نشست و صورت هرماینی را به طرف خودش چرخاند.
اب‌دهانش را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
دراکو به سمت اسکورپیوس که در حال بازی با گلوله‌ی پوره‌سیب‌زمینی بود رفت و جلویش زانو زد.
با لبخند موهای پسرک دو ساله‌اش را نوازش کرد و گفت:
- پسرم همیشه باعث افتخار مالفوی‌ها باش.
ذهنش در زمان سفر کرد.
با یاداوری اسیب‌هایی که به مدرسه‌اش هاگوارتز زده بود‌، لبخند تلخی بر روی لب‌هایش نقش بست.
اگر هری به ان مدرسه نمی‌امد، ایا باز هم همه داستان و دردسر داشتند؟
لبخند تلخش پررنگ‌تر شد و ادامه داد:
- مثل من نباش. بابات یک مالفویِ بی‌شعور بود. شاید توی اسلیترین بیوفتی، ولی هیچ‌وقت کمک‌های بقیه رو بی‌جواب نذار.
باز هم همانند دفعه‌های قبل، از به یاد اوردن کمک‌های هری و رفتار خودش، حالش گرفته شده بود و به ان زودی‌ها خوب نمی‌شد.
بوسه‌ای روی پیشانی سفید و کوچک اسکورپیوس کاشت و از جا بلند شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #6
هری سردرگم و گیج روی کاناپه‌ی راحتی نشست و سرش را میان دست‌هایش گرفت.
منظور جیمز از اتفاقات طبقه‌ی بالا چه بود؟ چرا جینی با شنیدن حرف جیمز هول شد؟
سوالات بسیاری در ذهن هری پیچ و تاب می‌خورد و هیچ جوابی برایشان پیدا نمی‌کرد.
از ظهر که ناهار خورده بودند ذهنش درگیر بود و همین باعث سردرد وحشتناکی شده بود.
در فکرهایش غوطه‌ور بود که موبایلش زنگ خورد.
نام سفید رنگ هرماینی، روی صفحه مشکی‌اش می‌درخشید.
دایره‌ی سبز رنگ را لمس کرد و موبایل را کنار گوشش قرار داد.
صدای فریاد بلند هرماینی که در سرش پیچید باعث شد چهره‌اش درهم شود.
از همان بچگی قلدر بود این دختر!
هرماینی:
- هری؟ معلومه کجا موندی؟ مگه قرار نبود راس ساعت دو اینجا باشیم؟
هری متعجب از این ادعای هرماینی گفت:
- هرماینی؟ من کِی همچین چیزی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #7
نویل فنجان قهوه را برداشت و درحالی که به سمت دهانش می‌برد گفت:
- خب، چیکار می‌کنی لونا؟ میری دیدنِ هرماینی و هری؟
لونا گیسوان بلوندش را کنار زد و کمی از قهوه‌اش نوشید.
فنجان را بر روی میزِ چوبی قرار داد و دستمال کوچک را از جیبِ ردایش بیرون آورد.
گوشه‌ی دهانش را تمیز کرد و گفت:
- آره. این اواخر زیاد وقت نکردم برم خونه‌ی هری و جینی.
ابروهای نویل بالا رفتند.
لونا وقت نداشت؟ مگر چه‌قدر کار داشت داخل هاگوارتز؟
تعجب و سوال داخل چشم‌های مشکی نویل موج میزد.
لونا با دیدن نگاهش، سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد:
- می‌دونی که از وقتی دوشیزه مک‌گوناگال غیب شدن اکثر کارها روی دوشِ من افتاده.
هر دو با یاداوری مینروا مک‌گوناگال آه پر از درد و رنجی کشیدند.
دو ماه بود که دوشیزه مک‌گوناگال غیب شده بود و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #8
دو ساعت قبل / هاگوارتز/ کلاس معجون‌سازی
ماریا چوب‌دستی‌اش را برداشت و به سمت یکی از معجون‌ها گرفت.
جیکوب با دیدن ماریا بلند خندید و گفت:
- هی بچه‌ها اون دختر کوچولو رو نگاه کنید. می‌خواد معجون بسازه!
و همراهِ جک و جیم قهقهه‌ی بلندی زد.
ماریا بغض کرده به چوب‌دستیِ زیبایش خیره شد.
با چوب توسکا بود و پدرش، مارتین بعد از اصرارهای فراوان برایش خریده بود.
چوب‌دستی را داخل جیب کوچک ردای مشکی زردش گذاشت و به بیرون کلاس دوید.
موهای خرمایی‌اش در هوا معلق شدند و بعد از خودش بیرون رفتند.
جک آب‌دهانش را قورت داد و با عذاب وجدان به راه رفته‌ی ماریا خیره شد.
لحظه‌ای که خواست چیزی بگوید، جیکوب و جیم دستش را محکم کشیدند و سه غولِ بی‌ادب ولی زیبای مدرسه، کنار یک‌دیگر روی نیمکت نشستند.
همان لحظه/ راهروی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #9
زمان حال / سرسرای هاگوارتز
صدای جیغ و فریاد در سرسرا می‌پیچید.
اگر مجبور به تعطیلی مدرسه می‌شدند چه؟
لونا جلوی تمام نیمکت‌ها ایستاد و بلند فریاد زد:
- بسه!
سالن را سکوت فرا گرفت.
لونا ادامه داد:
- این حادثه یا بهتر بگم، این فاجعه ممکنه منجر به تعطیلی مدرسه هاگوارتز بشن. لطفاً سکوت کنید. ما دلیل این اتفاق رو نمی‌دونیم و...
هرماینی آرام در گوش هری زمزمه کرد:
- هری؟ آشنا نیست برات؟
هری مضطرب به میز خیره شد. از طرف وزارت سحر و جادو به مدرسه آمده بودند و تمام خاطرات هری با این اتفاق جلوی چشمش به رقص در امده بود.
در آن کتاب چی دید؟ در کتاب خاطرات تام ریدل چی دید؟
کمی به ذهنش فشار اورد که کمی بعد، جرقه‌ای زده شد.
آن... آن دختر... میرتل گریان که از داخل توالت روی برانکارد بیرون اوردنش.
دستش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

| TEAR |

کاربر حرفه‌ای
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,726
پسندها
25,255
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #10
سکوت سرسرا را گرفت.
هری ایستاد و با قدم‌هایی استوار، به سمت لونا حرکت کرد.
کنار او ایستاد و گفت:
- بچه‌ها، من، هری پاتر هستم. نماینده‌ای از وزارت سحر و جادو که همراه هرماینی گرنجر و رون ویزلی و جینی ویزلی به اینجا اومدیم. این اتفاقات، یعنی کشته شدن دختری از جادوآموزان حدود چهل سال قبل یا بیشتر در هاگوارتز افتاده بود...
پسری در وسط حرف هری پرید و بلند فریاد زد:
- میشه بدونیم اون کی بود؟
هری نگاهش روی پسرک خیره ماند.
ردای مشکی سبزش نشان از اسلایدرینی بودنش می‌داد.
جیکوب سوالی نگاهش کرد.
هری نفس عمیقی کشید و جواب داد:
- اون... میرتل گریان، روحی هستش که توی دستشویی می‌مونه.
همه‌ی بچه‌ها متعجب به یکدیگر نگاه کردند.
روح؟ میرتل گریان؟
هری چشم‌های قرمز از بی‌خوابی دیشبش را روی هم فشار داد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا