متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان در میان بیشه زارها | fatemeh.AB79 / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Niyosha22
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 237
  • کاربران تگ شده هیچ

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • نویسنده موضوع
  • #1
690221_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"عاشقانه‌ها" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,915
پسندها
55,416
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #2
(۱)
سرمای هوا طاقت فرسا بود، هر بار که نفس می‌کشیدم، بخاری از بینی و دهانم خارج می‌شد، هوا آن قدر سرد بود که اگر پاهایم بدون جوراب بوددندبودند؛ شکی نداشتم و سرما تیری‌تیزی به انگشتانم میزد و کبود می‌شدند.
توی این قسمت از علائم نگارشی زیاد استفاده کردی مثلاً نیازی نبود بین -اگر پاهایم بدونه جوراب بودند شکی نداشتم سرمای تیزی به انگشتانم میرد و کبود می‌شدند.
بهتره از "ی" در کنار کلمه سرما استفاده کنی تا خوانش اون راحت‌تر بشه. حرف "و" قبل از سرما هم کاملاً اضافه است و بهتره اون رو پاک کنید.

سَری با موهای‌ طلایی رنگ بر روی زانویی نشسته بود، پاهای بدون جورابش زیر رَختِ بلندِ سبزَش، سرک می‌کشیدند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Soheyla*

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
955
پسندها
4,293
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • #3
***
#5

نگاهی به ساعت دیواری قرمز رو به رویش انداخت. ساعت، ده دقیقه مانده به شش بود. لپ‌تاپش را بست. از روی صندلی چرمی قهوه‌ای رنگ بلند شد و خم شد؛ کیف کوهنوردی یشمی رنگش را از کنار صندلی برداشت و بر روی صندلی گذاشت. لپ‌تاپش از شارژش جدا کرد و آن را درون کیفش قرار داد و شارژرش از پریز برق جدا کرد. تا زد و درون کیف قرار داد. بر روی میز چوبی، سه خودکار باریکِ قرمز، آبی، مشکی و یک دفتر گذاشته بود.
- خانم مهندس خسته نباشید.
بدون آن که به شخصی چهار شانه و درشت استخوان، که در چارچوب در ظاهر شده بود، نگاه کند؛ جوابش را داد:
- ممنون و هم‌چنین... .
( توصیفات خوب است ولی باید کمی زیادتر و وسیع‌تر توضیح داده شود. مخصوصا توصیفات مکان.
خسته و کلافه از کار، نگاهش را از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

*Soheyla*

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,145
پسندها
29,534
امتیازها
52,073
مدال‌ها
28
  • #4
پارت۹
لحنش را آرامتر کرده بود. پوزخندی بر لبش نشست و قبل از این که حرفی بزند در را باز کرد و از اتاق بیرون رفت. فتوحی بیرون از در اتاق تکیه بر دیوار کنار در زده بود و با باز شدن در اتاق رو به روی (روبه‌روی) با نیم فاصله بهم می‌چسپن.در ایستاد. از چهره‌ی عصبی‌اش عصبیش(درسته که ادبی روایت شده اما حرف اش بعد از کلماتی که آخرش به ه خاتمه پیدا می‌کنند می‌چسبد) دانست که مهندس چیز خوبی نگفته است. همین که راهش را پیش گرفت.
فتوحی هم به دنبالش را افتاد از راه روراهرو که بیرون آمد، سمت چپش یک میزی کوچک و چوبی که مردی مشغول تایپ کردن چیزی بود پشتش نشسته بود قرار داشت. بر روی میز پرینتر قرار داشت و بر روی پرینتر تعدادی کاغذی بود؛ یکی از آن کاغذ ها کاغذها نیم فاصله رو رعایت کن! را برداشت و از جیب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Soheyla*
عقب
بالا