روی سایت دلنوشته‌‌ی در کوچه پس کوچه‌های قلبم | HORYA_A کاربر انجمن یک رمان

[•HOORYA•]

نام دلنوشته: در کوچه پس کوچه‌های قلبم
نویسنده: بانو منصوری
ویراستار: | Ṃὄђᾄммᾄḋ |
مقدمه:
باورم نمی‌شود؛ زمانی که درِ خانه‌ی قلبم را کوبیدی و تمامِ کوچه پس کوچه‌های قلبم را طی کردی؛
بر تمام دیوارهای قلبم دست کشیدی، طوری که اثر دستانت را در همه‌جا می‌توان دید.
ردِ قدم‌هایت را می‌توان پیدا کرد و بوی عطرت را می‌توان دنبال کرد.

​

 

[G.ASADI]

•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[•HOORYA•]

***
دلم گاهی لبخندت را می‌خواهد
لبخندی که چشمانم را روشن
و دلم را لرزان می‌کند.
از آن‌هایی که آن‌قدر به انتظارش می‌نشینی تا یکی نصیبت شود.
از آن‌هایی که نفسم را حبس کند
و دل و دیدگانم را سیر.​

 

[•HOORYA•]

***
هیچ‌وقت یادم نخواهد رفت زمانی که...
ساکت و مغموم در خانه‌ی قلبم نشسته بودم و ناگهان درِ خانه‌ی قلبم را کوبیدی.
با ترس در را گشودم و تو در چهارچوب در نمایان شدی و قُلدُرانه کلید خانه را نشان دادی و به من فهماندی که دیگر صاحبش هستی.​

 

[•HOORYA•]

***
چه روزهایی که دیوارهای این دلِ بی‌قرار را لرزاندی...
گاهی خط خطی کردی و گاهی دست کشیدی.
گاهی فریاد کشیدی، گاهی آواز خواندی
گاهی لگد زدی، گاهی نوازش کردی
گاهی ریختی، گاهی ساختی
اما می‌دانم که خوب می‌دانی
تنها جایی که پناه می‌آوری
همین دیوارهای مخروب هست.​

 

[•HOORYA•]

***
دل، مفهومِ نامفهومی از بی قراری‌ست.
سکوتِ فریاد رسِ حرف‌هاست
جاده‌ی خاکی عاشق‌هاست
سقف نم‌دار برای بی‌پناه‌هاست.
دل، دل است
نازک ولی سرسخت
عاشق ولی تنها
این دل من است.​

 

[•HOORYA•]

***
مهم نیست که تو در این کوچه‌ها نیستی،
صدا و حرف‌های عاشقانه‌ات نیستند.
مهم نیست که مرا نمی‌خواهی
مهم این است که این دل برای توست؛
سرپناه و خانه‌ی توست.
مهم این است که من تورا می‌خواهم و تو،
مجبور به قبول کردن این اعتراف شیرینی.​

 

[•HOORYA•]

***
گاهی دل‌ها بی‌قرار از تپیدن می‌شود
گاهی نفس‌ها نالان از کشیدن می‌شوند
گاهی پاها خسته از رفتن می‌شوند
و گاهی عقل، رنجور از فکر کردن می‌شود
و اما تو،
تنها دلیلی هستی که هیچگاه دل و عقل، نفس و دست؛ جان و تن از فکر و وجود تو خسته نمی‌شوند.​

 

[•HOORYA•]

***
دیگر دیدگانم به جهانم تازگی نیست
دیگر آبِ روان زندگیم در جریان نیست
دیگر کلام‌هایم با قافیه نیست
دیگر حال دلم جور و جوان نیست... ​

 

[•HOORYA•]

***
مهم نیست که دیگران چه دیدی نسبت به من دارند
مهم نیست مرا احمق یا دروغگو، مهربان و یا راستگو می‌پندارند
مهم این است در چشمان تو آیینه‌ای پاک باشم، در چشمان تو روشن و نامم در کلامت شفاف باشد.​