متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ دیالوگ های ماندگار فیلم قهوه تلخ

  • نویسنده موضوع -Sinere
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 587
  • کاربران تگ شده هیچ

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
داموس: ببینید آقایان، ببینید برای یك لقمه نان حساب چند جا را باید بكنیم؟!
اعتمادالملك: بله. بله. به همین علت بنده طرحی را آماده كرده‌ام كه به طور دقیق تمامی اموال قابل تصاحب و مناصب قابل تسخیر را در آن فهرست‌بندی كرده‌ام. البته حوزه عملیاتی هر كدام از آقایان هم در این‌جا مشخص شده كه اصطكاكی پیش نیاد. هر كس وظیفه خودش را به نحو احسن انجام بدهد، عملیات با موفقیت انجام خواهد شد.
اقبال: من مخالفم. با عرض معذرت. چون بر خلاف اصول رقابت آزاد است!
بلدالملك: خب راست می‌گوید جناب اعتماد. هر كسی باید بر اساس لیاقتی كه دارد پیشرفت كند. نباید برای او محدوده تعیین كرد.
اعتماد: یعنی چی؟ پس حالا باید چی كار كنیم؟
اقبال: خب برود هر كسی می‌تواند، هر چقدر می‌تواند از قبله عالم بكند!
قرقی:‌ تا سه می‌شمرم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #2
مستشار: می‌گم كه شما مثل این كه خیلی پادشاهی رو دوست دارید.
جهانگیر شاه: بله. بله.
مستشار: اونوقت چیِ پادشاهی رو دوست دارید بیشتر؟
جهانگیر: این كه هر كاری دلمان بخواهد می‌كنیم. تو سرتان می‌زنیم. همه خاك‌برسرمان هستید. همه پول‌ها مال ماست. تازه بازی‌هایش را هم دوست داریم!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
مخبرالدوله: جناب داموس! من نمی‌دانم شما چرا هر وقت دیر می‌آیید، من انگار قند در درون دلم آب می‌كنند.
داموس: چطور؟
مخبرالدوله: خب به هر حال ببینید. آدم یا باید وجود زود آمدن داشته باشد، یا پول دیر آمدن!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
قیصرالسلطنه:‌ حال بگو ببینیم. برای خودت پادشاه درست و حسابی شده‌ای یا نه؟
جهانگیر: ‌بله خیلی. خیلی.
فخرالتاج: راست می‌گوید ها!
جهانگیر: مستبد و زورگو و خونخوار!
فخرالتاج: وقتی زور می‌گوید آدم قند تو دلش آب می‌شود.
جهانگیر: اصلاً حرف حساب توی كله‌مان نمی‌رود. حیوانی شده‌ایم برای خودمان. بسیار آدم عوضی شده‌ایم.
قیصر: اگر این‌طور نبود كه برادر ما نمی‌شدی!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #5
داموس: همیشه بوده‌اند كسانی كه از مهربانی و عطوفت قبله عالم سوءاستفاده كرده‌اند. ما كار كردیم، عرق ریختیم، دود چراغ خوردیم. اما یك عده‌ای (اشاره به مستشار) راه رفتند دست در جیب و مواجب گرفتند. (رو به مستشار) ای بشكند آن دستی كه نمك ندارد. گاگول!
مستشار: من از اول كه اومدم تو این كاخ هی می‌گم ایشون شبیه چیه!
برزو خان: شبیه چیَن؟
مستشار: سنگ پا!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #6
داموس‌الملك: جناب بلدالملك. خوب دقت كنید. دو سكه به اضافه دو سكه می‌شود چند سكه؟
بلدالملك: دو سكه با دو سكه می‌شود سه سكه!
برزو خان (زیر لب با حالت تحسین): بارك‌الله!
داموس‌الملك: ‌آفرین! احسنت! دست! (همه دست می‌زنند)
بلدالملك: سپاس‌گزارم!
مستشار: یعنی چی؟‌ دو به اضافه دو كه می‌شه چهار! شما میگی سه سكه! اون یه سكه چی شد؟
داموس: چرا حساب و كتاب سرت نمی‌شود گاگول؟ آن یك سكه دیگر می‌رود به جیب مبارك!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #7
مستشار:‌ با توجه به این كه رشته‌تون تاریخ هست، یك انشای تاریخی برامون بخونید.
گنجشك: خواهش می‌كنم. موضوع انشا: نقش تاریخی قیصرالسلطنه در سقوط دربار زندیه.
مستشار: خب اینو بی‌خیال شین. می‌شه یه خانوادگی ارائه بدین به من؟
گنجشك: قیصرالسلطنه…
مستشار: یه‌دونه علمی – تخیلی
گنجشك: قیصرالسلطنه…
مستشار: یه‌دونه جنایی.
گنجشك: قیصرالسلطنه…
مستشار: كلاً بدون موضوع می‌تونی یه انشا بخونی؟
گنجشك: قیصرالسلطنه…
مستشار: شما می‌خوای از جلوی چشمای من دور شو من دیگه شما رو نبینم. متشكرم
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #8
فخرالتاج: مگر شوهرهای قبلی‌اش (قیصرالسلطنه) چه تحفه‌هایی بودند؟ یك مشت دزد و قاتل و جانی!
جهانگیر شاه: فخری! باز پشت سر فامیل من حرف زدی؟ ‌بابا شوهرهای قبلی قیصر همه شاه و والی بودن كه.
فخرالتاج: ما هم كه همین را گفتیم!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #9
احترام‌الملك: شما اجازه بفرمایین این عروسی سر بگیره. ما مملكت از دست رفته را با قهوه‌ای، دوغ مسمومی، چیزی، پس می‌گیریم.
جهانگیر: یعنی می‌خواهی خواهر من و مستشار را مسموم كنی؟
احترام‌الملك: بله قربان. طبق شیوه‌های مرسوم.
جهانگیر: مرتیكه پدرسوخته هیچی‌ندار! می‌خواهی خواهر ما را مسموم كنی؟ این تخت را بدهیم بكنن تو حلقت؟
احترام‌الملك: قربانت گردم! من جهت قوام و استحكام سلطنت همایونی عرض كردم.
جهانگیر: تو غلط كردی! خواهر من و می‌خوای مسموم كنی؟
احترام‌الملك: نخیر قربان. ما سگ كی باشیم؟
جهانگیر: آفرین. تو حق نداری خواهر ما را مسموم بكنی. تو فقط مستشار را مسموم كن، ما خودمان خواهرمونو مسموم می‌كنیم!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #10
اخترالملوك:‌ بخور اتی جان. دیشب هم شام نخوردی. پوست و استخوان شدی مرد.
صدر اعظم: باز هم تو اختر جان. در هر فراز و نشیبی تنها تو یار و یاور من بودی همسرم.
اخترالملوك:‌ این‌قدر فكر و خیال نكن. چیزی نشده. فقط هر تازه از راه آمده‌ای؛ آمد هر بلایی خواست سر ما آورد. ما هم جیك نزدیم!
صدر اعظم: بخوریم؟
اخترالملوك:‌ بخور اتی جان. بخور كه دختر شاه را بردند، خواهر شاه را از راه به در كردند. مانده‌ایم با این سحر و جادوی جدیدشان چه بلایی می‌خواهند سر ما بیاورند.
صدر اعظم: می‌ذاری كوفت كنیم یا نه؟!
اخترالملوك:‌ كوفت كنید صدراعظم! شما كه جز خوردن و خوابیدن كار دیگر بلد نیستید!
 
امضا : -Sinere
عقب
بالا