متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ دیالوگ های ماندگار فیلم قهوه تلخ

  • نویسنده موضوع -Sinere
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 585
  • کاربران تگ شده هیچ

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #11
بلوتوس: آه نمی‌دانی این روزهای دوری از شما به چه میزان دلتنگی داشتیم. هر روزش یك سال و هر سالش یك روز گذشت!
لعبت الملوك: یك كمی بیشتر!
بلوتوس: آه! هر جا كه نگاه می‌كردم جای خالی شما، هر صدایی كه می‌شنیدم صدای شما بود؛ و كلاً هر كاری كه می‌كردم شما بود!
لعبت الملوك: خب! حالا اظهار ندامت و پشیمانی كنید.
زندانی: خودتو كوچیك نكنیا! تو مردی سلامتی!
بلوتوس: (رو به زندانی) خیالت راحت باشه! (رو به لعبت) غلط كردم! پشیمانم! نادمم!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #12
اعتمادالملك: قربانت گردم. رعیت جماعت همینجوریشم كه بی‌سواده، هر از گاهی جفتك واسه ما می‌پرونه. وای به روزی كه خوندن و نوشتن یاد بگیره.
بلدالملك: قربان پس‌فردا هم كه توی سرشان بزنی، حتماً می‌گویند چرا!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #13
اخترالملوك: عشق و علاقه بعد از ازدواج به وجود می‌آید. عین من و پدرت.
صدراعظم: البته بعضی وقت‌ها هم بعد از ازدواج از بین می‌ره. عین من و ننت!
 
امضا : -Sinere
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #14
مستشار: من بریدم دیگه.
بابا شاه: آه. فهمیدم پسرم. پسرم! دنیا سرتاسر مبارزه هست. در زندگی برد و باخت اصلاً ‌اهمیت ندارد. آن چیزی كه مهم است،‌ وظیفه توست.
مستشار: چه جمله خردمندانه‌ای. تا به حال بهش فكر نكرده بودم.
بابا شاه: خودم هم بهش فكر نكرده بودیَم! (می‌خندد)
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #15
فخرالتاج: (به الیزه) بالاخره یكی باید باشد كه بزند توی سرتان!
جهانگیر شاه: همه كه امكانات تو را ندارند فخری جان!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #16
قرقی: شما چی میل دارید قربان؟
باباشاه: برای من یك قهوه مسموم بیاوریه!
قرقی: می‌خوای بخوری؟
باباشاه: (با تحكم): نه پس! (متوجه حرفش می‌شود) بیار برای كلاسش می‌خوام. لطفاً بدون شیر و شكریه بیارید!
قرقی: شما چی میل دارید؟
بابا اتی: من؟ یه مرگ موش دوبل بیار! روشم كف بكنه!
قرقی: برای چی آخه؟!
بابا اتی: بابا ضایع است دیگه. این (اشاره به بابا شاه) گفته، منم باید كم نیارم دیگه!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #17
بلوتوس: بلد؟
بلدالملك: بله قربان.
بلوتوس: می‌دانی كسی كه دارد در چاه می‌افتد، باید چه كرد؟
بلدالملك: خوب قربان دستش را می‌گیریم.
بلوتوس: نچ نچ نچ! باید لگد محكمی بر فرق سر او بكوبید تا سریع‌تر برود تو! (كنفوسیوس)!
بلدالملك: (زیر لب): ‌آه! عجب پدرسوخته‌ای بوده این كنفوسیوس!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #18
نازخاتون: می‌گویم می‌خواهید یك كاری بكنیم؟ ‌قبض روح شدیم ما اینجا؟
مستشار: من چه كار بكنم؟
نازخاتون: نمی‌دانم. وقتی بقیه شوهر می‌كنند چه كار می‌كنند خب؟
مستشار: من تا حالا شوهر نكردم! نمی‌دونم.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #19
بلوتوس: خاك بر سرت مستشار با این مثال زدنت.
جهانگیر شاه: خیلی بد مثال می‌زنه. بذار ما یه چند تا مثال بزنیم یاد بگیره.
بلوتوس: بله بفرمایید قبله عالم.
جهانگیر شاه: مثلاً همین بلوتوس.
مستشار:‌ بلوتوس چی؟
جهانگیر شاه: بلوتوس دیگه.
بلوتوس: آه چه قدر مثال زیبایی زدید قبله عالم. باز هم مثال بزنید!
جهانگیر شاه: نفهمید؟ (بعد از چند لحظه مكث) آسمون.
بلوتوس: آه خدای من. چه مثال‌های زیبا شاعرانه‌ای. باز هم مثال بزنید برایش جا بیفتد.
جهانگیر شاه: مثلاً حرفای تو، كاش می‌شد قند و عسل!
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #20
بابا اتی: قیصر تویی؟ چقدر عوض شدی؟
قیصرالسلطنه: شما كمی شكسته شده‌اید. ما كه تكان نخورده‌ایم.
بابا اتی: زر نزن بابا! اصلاً یه شكل دیگه بودی! من اینو می‌شناسم بابا. اصلاً یه شكل دیگه بودی. خوبی؟
قیصرالسلطنه: (با عصبانیت): بله ما خوبیم. شما چطورید؟
بابا اتی: به تو ربطی نداره دیگه! دخالت نكن! اینقده بچه بود ها! اینقد بچه بود! یادته با بابات می‌اومدی بازار؟
قیصرالسلطنه: آخی!
بابا اتی (پس از خندیدن و یادآوری خاطرات گذشته): همیشه دماغش اینجاش آویزون بود! همیشه هم همینجوری وق می‌زد به آدم! وق بزن!
 
امضا : -Sinere
عقب
بالا