شاعر‌پارسی اشعار لیلا مقربی

[SAN.SNI]

بیزارم از حالی

که بی تو

مرگی مکرر ست ،،،

 

[SAN.SNI]

به تو ای

حضرتِ صبح،

صاحبِ لبخند،

به تکرار و با عشق

"سلام"

 

[SAN.SNI]

دلم

یک واقعه

از جنسِ آغوشِ تو میخواهد...!

 

[SAN.SNI]

می دانی

حتما که نباید رفته باشی

حتما که نباید دور باشی

تا دلم برایت تنگ شود

من در همین نزدیکی

در یک قدمی تو هم

دلم برایت تنگ میشود...!

 

[SAN.SNI]

قدرِ یک لبخند يادم باش؛

من

قدرِ گریه‌های هر شب

در تو غرقم،،،


(...)

 

[SAN.SNI]

پاییز باشد و

کسی نباشد

پا به پای دلت دیوانگی کند

و شانه به شانه ی بغضت ببارد

دست به دستت پس کوچه های خیالت را قدم بزند؛

پاییز باشد و

کسی نباشد

تو را به موسیقی باد و باران

به آواز و رقصِ برگها دعوت کند

مقابلت بنشیند

برایت چایی بریزد

فالِ حافظ بگیرد

و به فالت از ته دل بخندد؛

پاییز است...!

فکری برای آمدنت نمیکنی...!؟


(...)

 

[SAN.SNI]

این روزها

بیاد آوردنت

به طور دلگیری

دائمی ست...!

 

[SAN.SNI]

نگاهت را نوشته‌ام

صدایت را بوسیده‌ام

و لبخندت را سنجاق کرده‌ام به دلم

حالا تو هرچه می‌خواهی نباش

من با علاقه‌ات زنده‌ام

و با خیالت خوش

 

[SAN.SNI]

همیشه یک نفر

پشتِ شلوغی های خیالت هست

که مدام دوستت دارد

که مدام دلتنگِ توست

و تو

مدام بی‌خبری...

 

[SAN.SNI]

گاهی بلد باش

بودن را

کنارِ آن نفسی

که بی تو میگیرد