متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان محسوس | bahareh.s /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 343
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,056
پسندها
55,664
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"محسوس" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • #2
نقد همراه رمان محسوس
منتقد : فاطمه عبدالهی فاطمه عبدالهی
پارت یکم
صدای دلبرانه‌ی گنجشگ‌ها میان درختان همیشه سبز، خبر رسیدن بهار را میداد. (=متن پیشنهادی:صدای دلبرانه‌ی گنجشگ‌ها میان درختان همیشه سبز، رسیدن بهار را مژده می‌داد) لبخندی سرخوشانه و م**س.ت (=بهتره از کلمه م**س.ت استفاده نشه) از این همه زیبایی زد و کمر خم کرده‌ی خود را صاف کرد. بدون توجه به خشک شدن ماهیچه‌های کمرش، دست مال (= دستمال) مخملی خود را از دور کمر باز کرد و روی دانه‌های عرق کشید. سرش را بالا آورد و اطراف را نگاه کرد. با نگاهش دنبال کسی می‌گشت که انگار آب شده بود و در زمین فرو رفته بود. صدای مرجانه، خواهر دردانه‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • #3
نقد همراه رمان محسوس
منتقد: فاطمه عبدالهی فاطمه عبدالهی
پارت دوم
صدای منیژه، دختر فضول سکینه خانم خیاط، حواس هردو را به کار جلب کرد. مرجانه دستی به کمر زد و به حرف‌های آن دختر که با صدایش ذهن هر دو را آشوب می‌کرد گوش سپرد.
- هوی لیلا تا قبل از ظهر باید کارت رو تموم کنی. پس انقدر حرف نزن کارت رو بکن! خودمم خوب می‌دونم ظهر بشه (= با/به) بهانه‌ی نهار رو (= و) هزارتا کوفت دیگه رو میاری که پشت گوش بندازی؛ ولی این بار کور خوندی! تا نصف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • #4
نقد همراه رمان محسوس
منتقد: فاطمه عبدالهی فاطمه عبدالهی
پارت سوم
صدای نفس‌های ناهموار مرجانه بلند شد و بعد دستی که به سمت گلویش دراز شد. آهی از مجالش بیرون آمد و بعد از گرفتن نفسی عمیق ادامه‌ی حرفش را زد.
- همین دیگه! این نشون که این سکینه چقدر حرف می‌زنه. نمی‌دونم چی می‌خوره که ان‌قدر(=این‌قدر) نفس توی ریه‌های بی‌صاحبش جا میشه!
مرجانه همین طور(=همین‌طور) برای خود حرف می‌زد که با دیدن لیلا که (= به) زمین خیره شده بود. (=مرجانه همین‌طور برای خود حرف می‌زد تا اینکه چشمانش به لیلا افتاد که به زمین خیره شده بود) مشکافانه دستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • #5
نقد همراه رمان محسوس
منتقد: فاطمه عبدالهی فاطمه عبدالهی
پارت چهارم

نیسم (= نسیم)بازیگوشانه به سمت درختان خم شده اطراف جاده پیچید و آن‌ها را آرام‌آرام، تکانید. تصویر سیاه درختان از انعکاس تاریکی هوا جاده را ترسناک می‌کرد. قمر حالا دیگر زیر ابرها پنهان شده بود و نور خود را از آن دو دریغ می‌کرد. صدای هوهوی باد میان تار و پود درختانی که کنار هم با شاخه‌های بلندشان که آسمان را می‌خراشید ایستاده بودند؛ نشان از شبی سرد را می‌داد. تیرگی آسمان لرزی بر تن یکی از آن دو انداخت! ترس از اینکه در این شب هنگام فقط آن دو نباشند که منتظرِ نمایان شدن ماه‌اند. نفس‌های گرمش را میان آن دو دست که مانند بید می‌لرزیدند ها کرد. صدای پوزخند صدادار مرجانه، میان هوهوی باد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
4,918
پسندها
14,031
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
30
  • مدیر
  • #6
به نام خداوند آب و آفتاب
نقد همراه رمان محسوس
منتقد:ف.زینلی

پست 5
صدای نفس‌های ناهموار(کلمه نامنظم بهتره) مرجانه بلند شد و بعد دستی که به سمت گلویش دراز شد.(،) آهی از مجالش(دهانش) بیرون آمد و بعد از گرفتن نفسی عمیق ادامه‌ی حرفش را زد.(:)
- همین دیگه این نشون(میدهدر اینجا باید فعل اضافه بشه) که این سکینه چقدر حرف می‌زنه.(،) نمی‌دونم چی می‌خوره که [COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : پرینز
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
4,918
پسندها
14,031
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
30
  • مدیر
  • #7
پست 6
نیسم بازیگوشانه(بازی‌گوشانه) به سمت درختان خم شده اطراف جاده پیچید و آن‌ها را آرام‌آرام،(علامت اضافی) تکانید.(،) تصویر سیاه درختان از انعکاس تاریکی هوا جاده را ترسناک می‌کرد.(،) قمر حالا دیگر زیر ابرها پنهان شده بود و نور خود را از آن دو دریغ می‌کرد.(،) صدای هوهوی باد میان تار و پود درختانی که کنار هم با شاخه‌های بلندشان که آسمان را می‌خراشید ایستاده بودند؛ نشان از شبی سرد را می‌داد.(،) تیرگی آسمان لرزی بر تن یکی از آن دو انداخت[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
4,918
پسندها
14,031
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
30
  • مدیر
  • #8
پست 7
صدای قدم‌هایش گاهی در ریه‌هایی که با شدت بالا و پایین می‌شد، جای نمی‌گرفت.(،) با این حال نمی‌ایستاد.(،) دامن بنفش پررنگ خود را بالا گرفته بود و راه این سرپایینی را ادامه می‌داد.(،) صدای قلبش آن‌قدری بلند بود که لیلا و مرجانه از فاصله‌ای نسبتا دور بتوانند بشنوند.(،) لیلا ایستاد.(،) اما پس از دقایقی به راه خود ادامه داد.(،) چیزی انگار در دل او تکان خورد.(،) احساس کرد، بویی آشنا وارد این ده شد[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

پرینز

پرسنل مدیریت
مدیر بُعد میانه
سطح
21
 
ارسالی‌ها
4,918
پسندها
14,031
امتیازها
51,173
مدال‌ها
23
سن
30
  • مدیر
  • #9
پست 8
***
مادرشان بعد از در زدن، سریع در را باز کرده بود.(،) بخاری قدیمی گازی که دیوارهای اطرافش همه به خاطر آن سیاه رنگ شده بوندن؛ هنوز روشن بود.(،) مادرش معتقد بود هوا هنوز سرد است و به خاطر آن دو که سر مزرعه می‌روند سرما نخورند بخاری را باز کرده بود.(،) اما، مشخص بود که همه‌ی این‌ها به خاطر خودش است!(،) روسری که محکم زیر گلویش گره خورده بود.(،) نشان این را می‌داد که دارد از سرما یخ می‌زند.(علامت اضافی) و یا حتی همان لباس بافتی قهوه‌ای سوخته که زیپش را تا زیر چشم بالا کشیده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] bahareh.s

bahareh.s

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,633
پسندها
20,861
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
  • مدیر
  • #10
سلام از نقد هردوی شما متشکرم. فاطمه عبدالهی فاطمه عبدالهی و پرینز فاطمه زینلی.JP
من سوال داشتم.
1. چجوری میتونم دیالوگ هام رو از سطحی بیرون بیارم و بهشون وزن بدم؟
2. اگه همش توی جمله ویرگول باشه یه جوری نیست؟ یعنی درسته اگه بعد نصفی از فعل‌ها ویرگول بزارم؟
3. من خیلی جاها دیدم متن رو یا همون مونولوگ ها رو ادبی و دیالوگ ها رو محاوره ای میکنن و درسته، آیا واقعا درسته یا خیر؟
4. بعد من یه جاهایی اسم شخصیت رو میارم و حسش رو بیان میکنم و بعد میرم سراغ حس دیگری و... این هم درسته؟ چون خودم متوجه میشم که دقیقا درباره ی کدوم شخصیت دارم صحبت میکنم و ناظر هم مشکلی با این نداره پرسیدم.
5. یه جاهایی مثل «ادامه داد و...» من بعد باید دو نقطه بزارم یا باید فقط بعد از گفت دو نقطه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : bahareh.s
عقب
بالا