متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان‌شات رمان واچر | SAYEED کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع SAYEED
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 256
  • کاربران تگ شده هیچ

SAYEED

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
99
پسندها
1,046
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #1
رمان: واچر
نویسنده: سعید
ژانر: معمایی #علمی_تخیلی
خلاصه:
(من[S8]هستم کاربر بازی! وقتی از خواب بیدار شدم خودم رو توی یک اتاق خالی سفید دیدم. یک چیزی به دست راستم وصل شده‌ بود‌؛‌‌‌‌‌‌ مثل یک ساعت دیجیتالی بزرگ؛ ولی خیلی متفاوت و عجیب‌تر از اون! توی اون دست‌بند(واچر) مشخصات من نوشته شده‌ بود و حافظه‌ای که کاملاً پاک شده‌ بود. هر روز ساعت مقداری سکه به من می‌داد که با اون باید غذا می‌خوردم، سلاح می‌خریدم، پول در می‌آوردم‌‌ و خودم رو زنده نگه می‌داشتم.
واچر پیامی به من داد که محتوای آن این بود: (کاربر[S8]، بازی شروع شده سعی کن زنده بمونی!)
من برای این که زنده بمونم باید این بازی رو می‌بردم؛ ولی روحم هم خبر نداشت چه آدم‌هایِ و خطرهایِ پیش‌روی من هستند. که ای کاش هیچ وقت این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAYEED

SAYEED

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
99
پسندها
1,046
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #2
صدای زنگ اومد از واچر یه پیام جدید. صدای زنگش بدنم رو می‌لرزونه. با استرس دستم رو در حالی که دراز کشیده بودم بالای سرم آوردم؛ پیام رو خوندم.
واچر: کاربر ( S8 )تلاش کن و بازی رو برنده شو تا جون خودت رو نجات بدی.
بخش جواب باز بود می‌تونستم باهاش صحبت کنم. پس شروع به پیام نوشتن کردم.
- تو کی هستی؟ چرا داری با من این کارو میکنی؟
واچر جواب نداد بعد از چند لحظه.
واچر: من کی هستم؟
باید در بخش سوال ده سکه بدی تا جواب رو بشنوی. این یه سوال ده سکه‌ای یه. سوال دوم. گفت:
- چون تو برگزیده‌ای!
من: من برگزیده نیستم من حتی نمی‌دونم کی هستم.
واچر: تو جزء باهوش‌ترین آدم‌هایی هستی که تا به حالا دیدم. تو ضریب هوشی بالایی داری. ذهن خلاق و کنجکاو تو، تو رو در حل مسائل مشکل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAYEED

SAYEED

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
99
پسندها
1,046
امتیازها
6,353
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #3
هیچ‌کس جواب نمی‌داد. با موهای فرفری مشکی‌م اشک‌های گونه‌هام رو پاک کردم.
گرسنه و تشنه بودم؛ حوصله گریه رو هم نداشتم. انرژی برام نمونده‌بود؛ انگار داشتم می‌مردم. با ناراحتی به دیوار تکیه دادم بعد پاهام رو جمع کردم تو بغلم و به مکعبی که زیر پام بود، زل زدم و انتظار کشیدم... .
ضعف کرده‌بودم و حسابی گرسنه و تشنه بودم. دیگه سکه‌ای تو واچرم نمونده‌بود. درست بلد نبودم از واچر استفاده کنم؛ کارکردن با گوشی خیلی آسون‌تر از این واچر بود. تو این چند روز فقط دو بار در روز غذا خورده‌بودم. نمی‌دونم چطور باید با واچر کار کنم تا جعبه غذا باز بشه، چون وقتی اشتباهی می‌زدم و می‌خواستم غذا بخورم؛ یه جعبه‌ی دیگه باز می‌شد و توش دست‌کش، چاقو و اینا می‌بود؛ به همین خاطر همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAYEED
عقب
بالا