متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ نویسی | مریم کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مریم .نژادی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 229
  • کاربران تگ شده هیچ

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #1
_تو همون نیستی که میگفت عشق فقط تو قصه هاس
_چرا فکر کنم همونم
_چرا فکر کنی؟پس چیشد یهو؟
_کاش میشد این یه قصه باشه
_اگه این یه قصه بود چیمیشد
_اونوقت من عاشق ترین آدم قصه بودم


این دیالوگ مخصوص رمانمه هنوز شروعش نکردم ولی خوشحال میشم وقتی شروع شد بخونینش❤
 
آخرین ویرایش

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #2
_شنیدی میگن سرنوشت هرکی رو رو پیشونیش مینویسن؟
_نه
_میخوای بدونی رو پیشونیت چی نوشتن
_چی نوشتن؟
_که تا بینهایت مال قلبمی
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #3
_من میتونم ذهنارو بخونم
_واقعا؟
_آره،میخوای ذهنتو بخونم؟
_میشه ذهنمو نخونی؟
_چرا؟!
_آخه همش تکراریه
_مگه چیه تو ذهنت
_اسم تو
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #4
_میدونی ...بهم میگفت وقتش باهام تلف میشه
_تو چی گفتی؟
_هیچی...حق داشت این مدتم که مونده بود سوخت و ساخت
_نمیشه گفت سوخت و ساخت باید بگی سوزوندت تا خودشو بسازه
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #5
_ماشه رو بکش و خلاص
_میدونم که پشیمون میشی
_تنها پشیمونیه من اینه که زندم
_اصلا از مرگ نمی ترسی؟
_من هزار بار مردم...دیگه نه نمیترسم
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #6
_من عاشق ستاره های پر نورم
_واقعا ...اون بالا رو نگاه...میبینی اون ستاره رو؟
_نه
_چطور نمینی همون بالاست...خوب ببین
_آخه نورت انقدر زیاده که هیچ ستاره ای به جز تو نمیبینم
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #7
_چرا دستات میلرزه؟
_کو؟...نمیرزه که
_معتادی؟
_یه زمانی بودم
_چی میکشیدی؟
_نازشو میکشیدم
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #8
_داداش میبینی این دخترارو؟
_آره ...چطور؟
_همه ی اینارو تنهایی اداره میکنم...
_من نمیتونم اینهمه دخترو تو دلم نگه دارم
_خیلی بی عرضه ای ...پس چطور من میتونم
_آخه تو قلب نمیشه همه ی اینارو جا داد...احتمالا تو هتل داری
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #9
_خودتو بکش
_نمیتونم
_چون ترسویی
_اتفاقا چون نترسم
_هه...اونوقت از چه لحاظ؟
_زندگی کردن ترسناک تر از مردنه
 

مریم .نژادی

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
44
امتیازها
33
  • نویسنده موضوع
  • #10
_کجایی
_همینجام
_صدامو میشنوی؟میگم کجایی؟
_خوبی؟ من همینجام...درست جل...
_هیشششششش ...ساکت باش دارم با دلت حرف میزنم...اون بهم دروغ نمیگه
 
عقب
بالا