• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن فیکیشن جادوگری خل‌ها | ماهیار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Zahra.D_T
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 408
  • کاربران تگ شده هیچ

نظرتون درباره فن فیکیشن چیه؟ و اینکه نویسنده هم وسط داستان زر بزنه یا نه؟

  • آره حتما زرتو بزن بی تو صفا نداره

    رای 8 88.9%
  • نه زر نزن بذار داستان رو بخونیم

    رای 0 0.0%
  • محشره خیلی خنده‌داره

    رای 5 55.6%
  • خاک تو سرت با این طنز نوشتنت

    رای 1 11.1%

  • مجموع رای دهندگان
    9
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Zahra.D_T

کاربر انجمن
تدوینگر ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
1,500
پسندها
20,766
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد فن فیکشن: ۳۱
ناظر: Yalda.h Yalda.h

نام فن فیکیشن: جادوگری خل‌ها
ژانر: #طنز #رئال_جادویی
نویسنده: ماهیار
خلاصه: خب این‌جا یه مدرسه داریم، یه مشت خل و چل داریم که، دست بر قضا جادوگرهم هستن (بسم الله) حالا قراره ببینیم که این بچه‌ها چطور می‌خوان توی هاگوارتز زندگی کنن و درس بیاموزند!
پ.ن: می‌خوام یه داستان طنز از بچه‌های ساب هاگوارتز بنویسم و از اون‌جایی که طنزنویسی من افتضاحه... خدا خودش رحم کنه.
نکته: لطفاً کاری به نسبت‌های خانوادگی در هاگوارتز نداشته باشید، نویسنده بعد از سوختن سیم‌های مغز شما هیچ مسئولیتی قبول نمی‌کند.
داستان‌هم از زبان خود نویسنده روایت میشه.
(چه شود)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

*chista*

مدیر بازنشسته‌ی کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/20
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,428
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
سطح
19
 
  • #2
400098100636_58572.jpg

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن یک رمان برای منتشر کردن فن فیکشن خود؛
خواهشمندیم قبل از تایپ فن فیکشن خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
"قوانین جامع تایپ فن فیکشن"

و برای پرسش سؤالات و اشکالات خود در رابطه با فن فیکشن، به لینک زیر مراجعه فرمایید.
" تاپیک جامع مسائل کاربران در رابطه با رمان‌نویسی "

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ فن فیکشن خود به تاپیک زیر مراجعه کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : *chista*

Zahra.D_T

کاربر انجمن
تدوینگر ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
1,500
پسندها
20,766
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
هزاران سال قبل مکانی که شاید به فکر هیچ‌کس نرسه، چهار بنان گذار مدرسه‌ای برای یادگیری علوم و فنون جادوگری، تأسیس کردند؛ جایی که جادوگران نوجوان در کنارهم به یادگیری این فنون می‌پردازند.
خب لحن ادبی رو بذاریم کنار... متن بالا یه چیزی تو مایه‌های این درمیاد، که چند نفر برداشتن دورهم مدرسه زدن بعد الانم هنوز خودشون توش هستن!
عجب!
از این چیزا بگذریم، مهم کسایی هستن که این‌جا تدریس می‌کنن و کسایی که درس می‌خونن‌.
 

Zahra.D_T

کاربر انجمن
تدوینگر ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
1,500
پسندها
20,766
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
کل هاگوارتز توی خواب بودن که یهو مرلین از نوک قلعه شروع کرد به خوندن، دستش رو گذاشته کنار دهنش و عین کلاغی که صبح جوگیر شده، جای مرغ شروع کرد به خوندن.
مرلین: وای صبح بهاره، حبیبم رو می‌خوام!
موقع ناهاره، حبیبم رو می‌خوام!
دلم تنگ بهاره، اما چه کنم وفا نداره، آخ نداره، آخ نداره، وای نداره.
مشهدی سوسن شام نداره، آخ نداره، آخ نداره، وای نداره.
چله تابستون، حبیبم رو می‌خوام، من می‌خوام و من می‌خوام، آخ من دلم طاقت نداره... .
رون جیغ بلندی کشید و از روی تخت پرت شد پایین، همین انگار تلنگری بود برای بقیه تا کم‌تر بالشت رو فشار بدن روی سرشون و یه تکونی بخورن. نویل با غرغر از روی تخت پایین اومد و دست رون رو گرفت تا خودش رو از روی زمین جمع و جور کنه؛ رون درحالی که کله قرمزش رو مالش می‌داد با حرص...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Zahra.D_T

کاربر انجمن
تدوینگر ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
1,500
پسندها
20,766
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
با این حرف الکس بقیه نگاهی به تخت خالی الیور می‌کنن. رون دهنش رو کج می‌کنه و میگه:
- معلوم نیست باز اول صبحی بلند شده بره کی رو دید بزنه.
بقیه سرشون رو به نشانه تایید تکون دادن، یهو هری از زیر پتو اومد بیرون و با تعجب گفت:
- بچه‌ها مرلین صداش نمیاد!
الکس با نگرانی به هری نگاه کرد و با اضطراب گفت:
- آره صداش نمیاد.
چند دقیقه هر چهار نفر ترسیده به همدیگه نگاه کردن و... .
دو ثانیه بعد هرکی رفت تو تخت‌خوابش گرفت خوابید.
از خوابگاه پسرای گریفیندور مقصد رو به سمت آشپزخونه هاگوارتز تغییر می‌دیم، جایی که لی‌لی‌ اوانز صبح زود همه دخترها رو جمع کرده تا درس شوهرداری بهشون یاد بده؛ اما به دلیل حجم زیاد دختران هاگوارتز نصفشون زمین سرسرا رو می‌سابن و نصف دیگه درحال پیاز خورد کردن زار زار اشک می‌ریزن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Zahra.D_T

کاربر انجمن
تدوینگر ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
1,500
پسندها
20,766
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
زمین کوییندیچ هاگوارتز... زیباترین مکان در هاگوارتز!
(البته از نظر الویه (هوس الویه کردم))
در این صحنه مرلین را در لباسی فاخری و زیبا می‌بینیم؛ درحالی که به ریش بلند و تراشیده شده‌اش دست می‌کشه، داخل آینه روبه‌روش که اصلا وجود نداره نگاه می‌کنه و ژشت ورزشی‌هم می‌گیره و هیکل زیبای ورزشیش رو به نمایش می‌ذاره. همین لحظه دوتا کلاغ روی درخت نشستن و پنیر می‌خورن... یعنی چیره ببخشید می‌خوردن... الان دیگه با دیدن این صحنه‌ سکته کردن و روباه پنیرها رو برد.
(نویسنده دهانش را کج می‌کند.
یه سوال! اصلاً این چطور از اون بالا اومد این‌جا؟!)
در همون حالی که خودش رو نگاه می‌کرد خروس خوش صدای درونش از قفس آزاد شده و بانگ آزادی نهاد؛ مرلین با اعتماد به نفس دستش رو گذاشت کنار دهنش و هوار کشید:
- بادا بادا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Zahra.D_T

کاربر انجمن
تدوینگر ازمایشی
تاریخ ثبت‌نام
12/9/20
ارسالی‌ها
1,500
پسندها
20,766
امتیازها
43,073
مدال‌ها
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
و... با این حساب فکر کنم ولدمورت برای بار دیگه با یه ایل به هاگوارتز حمله نکنه، همین‌که مرلین بیاد آواز بخونه کافیه.
همه پسرها از خوابگاهاشون بیرون اومدن و کلافه وارد سرسرا شدن، همون موقع جیمز درحالی که دستمال سفیدی به سرش بسته و شلوار کردی قهوه‌ای رنگی پاش کرده، توی یه دستش جارو بود و وارد سرسرا شد؛ همه با تعجب بهش نگاه کردن، سرش رو بالا گرفت و با لبخند بدجنسی گفت:
- خب... حالا که صبح زود بیدار شدید، زود بیاید دستمال و جارو بگیرد هاگوارتز تکونی کنیم!
در آن لحظه مرلین با چهره‌ای پیروزمندانه در سرسرا رو چنان کوبید و باز کرد، که انگار پلیسه و بقیه رو موقع جابه‌جا کردن جنس گرفته! دستاش رو کنار بدنش گرفت و درحالی که می‌پرید و راه می‌رفت، جوری که انگار داشت لی‌ لی بازی می‌کرد! کنار حیمز که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا