متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان بی‌اجبار می‌خواهمت |Tarek.mahfud/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 452
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"بی‌اجبار می‌خواهمت" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #2
"نقد همراه رمان بی اجبار می خواهمت"
پست#11
مجد وارد کلاس شد و همراه‌ش(همراهش) کیام اومد تو،(.) با دیدن کیام لبخند قشنگی روی لبم جای گرفت.
همه به احترام مجد بلند شدیم،(.) بعد از سلام با دست به کیام اشاره داد که بیاد آخر کلاس کنار من بشینه. و اون‌هم(اون هم فاصله لازم داره) با حرکت سمت ردیف آخر نگاه کل دخترهای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #3
پست#12
آراز یا(با) عصبانیت رانندگی می‌کردم، این حجم پرو بازی توی لغت‌نامه‌ی من نمی‌گنجید. کیام همون‌طور که توی فلش‌ها دست دست می‌کرد و هی غر میزد(گفت):
- پیرمرد یه آهنگ خوب نداری همه مال دهه های هفتاد، هشتادن. (؟!) ناگهان شاکت(ساکت) شد و به فلش بنفش رنگی خیره موند و ل**ب زد:
- اوه، خدای من! باورم نمیشه آراز... .
شاید نفهمید(متوجه نشد بهتره) اما توی همین چند کلمه فهمیدم چی رو میگه. با عصبانیت ماشین رو کنار جاده نگه‌داشتم و اونو از دستش کشیدم. خودش بود، فلش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #4
پست#13
ترلان(این‌همه تغییر زاویه‌ی دید چندان جالب نیست:)
با دیدن مجد که اونقدر(اون‌قدر) بی‌حوصله بود، حوصله‌ی منم سر رفت! اول کلاس با لحن جدی گفت کسالت داره اما من باورم نشد و می‌دونستم دروغ میگه(می‌گه). مثل اینکه(این‌که) جن‌ها تسخیرش کرده بودن، یه کتاب قطور و سنگین رو معرفی کرد و خواست که همه‌ی ما هفته‌ی دیگه اونو کنفرانس بدیم. پکر از اخلاقش بودم ولی سعی داشتم از حرفایی که می‌زنه بهره‌ی کافی رو هم ببرم. به حرکاتش دقت کردم[COLOR=rgb(250, 197...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • #5
پست#14
به خودم توی آینه خیره شدم، یه لباس عروسکی مشکی تا روی زانو و موهام رو فرق کج گرفتم و حالت دادم. از خودم خوشم می‌اومد(،) واقعا(تنوین کلمات فراموش نشه "واقعاً") معرکه شده بودم. با برداشتن گوشی‌هامون هرسه اتاق رو به مقصد سالن ترک کردیم. رزا و سُل هم هرکدوم به نحوه‌ای زیبایی داشتن.
لباس سُل یه کت و شلوار طوسی دخترونه بود و موهاشو محکم بالا بسته بود، رزا هم که عین همیشه آزاد البته با این تفاوت که یکمی سنگین تر(سنگین‌تر) شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : YEKTA ONSORI

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #6
نقد همراه بی‌اجبار می‌خواهمت
پست: #18
ناظر:faezeh_mir


مجد با دیدن ما بلند شد و خوش‌آمد خیلی خشکی گفت، ولی من می‌ترسیدم که خدایی نکرده چیزی یادش باشه و نگه.
(حالت در سرتاسر رمان ضعیفه، مشخص نیست کدوم شخصیت چه حالتی داره. شما با گفتن جمله‌ی کوتاه نمی‌توانید کارکتر را در ذهن خواننده منسجم کنید)
برای مثال:
مجد با دیدن ما بلند شد. چشم‌هایش بی‌فروغ و سرد بود از سردی آن نگاه یخ زدم و ...

توی سکوت نشسته بودیم که شایان هم یه(به)
جمع‌مون پیوست وبا(و با)مجد مشغول خوش و بش شد.
با صدای ضعیفی از پاشنه‌ی ک میان‌سالی رو دیدم با سینی توی دستش که...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #7
نقد همراه رمان بی اجبار مب‌خواهمت
پست:#19
منتقد:faezeh_mir

همه‌ی این افکار توی چند ثانیه طول کشید، ولی حال درونی ام(درونی‌ام)رو به خودم ندادم و دستای چروکیده‌ی کوکب خانوم رو توی دستم گرفتم:
- منکه نمیدونم(من که نمی‌دونم)
اما از چهره‌ی آقا آراز معلومه خیلی دوستون داره، هم آقا آراز و هم کیام.
لبخندی به حرفم زد و گفت:
(کمی بیشتر توضیح دهید. ضعف شما در بخش توصیف تک کلمه‌ای حرف زدن است، احساس را بسط دهید)
برای مثال:
با دو دست‌ِ چروک و گندم‌گونش(ظواهر) دستم را نوازش کرد و با لبخند گفت:

- آره مادر هردو رو خودم بزرگ کردم، میشه دوستم...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #8
نقد همراه رمان بی‌اجبار می‌خواهمت
پست:20
منتقد:faezeh_mir

عذر خواهی آرومی کردم و سمت در رفتم. ولی این فکر نکنم حالش خوش بود چون صدای ناله‌هاش اتاق رو برداشته بود.
(جمله‌ی دوم گنگه!)
صحیح:
ولی فکر نکردم حالش خوبه و ...

هرجور شده با خودم کلنجار رفتم تا تیکه‌هاشو(تیکه‌هاش رو)به جون بخرم. نمیدونم(نیم‌فاصله‌ها یادت نره. نمی‌دونم)
چرا ولی حسی مانع رفتم از اتاق به بیرون میشد، برگشتم و ناخداگاه(ناخودآگاه)
سمت تختش گام برداشتم و یه قدمیش ایستادم.
دستمو روی صورت ملتهب و خیس از عرقش کشیدم، صورت...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Łacrîmosã

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
1,762
پسندها
34,335
امتیازها
61,573
مدال‌ها
36
  • مدیرکل
  • #9
نقد همراه رمان بی‌اجبار می‌خواهمت
پست:#21
منتقد:faezeh_mir

شایان دستشو (دستش رو)
روی پیشونی آراز گذاشت و گفت:
- اره(آره)خیلی تب داره زنگ بزنیم دکتر بیاد.
- شایان خان، من خودم دکترم مثلا
(مثلا)
(توصیف حالات رو قبل‌و بعد دیالوگ فراموش نکنید)
خبر مرگت!
عاقل‌اندرسفیه نگاهم کرد
(اندر صحیفه‌)
و سری تکون داد که کیام گفت:
- آره راست میگی حالا چیکار کنیم؟ کنارشون زدم و کنار تخت رفتم و دستم رو، روی پیشونی آراز گذاشتم و گفتم:
- تبش خیلی بالاست. یه ظرف آب خنک و یه پارچه بیارید تا تبش رو پایین بیارم...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

night

نو ورود
سطح
6
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
553
امتیازها
2,603
مدال‌ها
5
  • #10
بسم تعالی
پست بیست و نهم
(قبل از تغییر زاویه‌ی دید، باید*** بگذارید و بعد نام شخصیت مورد نظر را ذکر کنید. مانند:
***
آراز)

دیگه خسته و کرخ شده بودم و سرم روی تنم سنگینی میکرد‌...(فقط نقطه بگذارید) حوصلم(هم) سررفته بود. ترلان و لادن مودام(مدام) کل مینداختن و بقیه میخندیدن،(می‌خندیدن.) پوفی کردم و از زمین بلند شدم و(به دلیل زیاد شدن(و) نقطه بگذارید.) اشاره به کیام و شایان گفتم(برای شروع دیالوگ، دو نقطه بگذارید.)
+(هر علامت باید از حرف بعد خود فاصله داشته باشد.)حالم خوب نی! میرم استراحت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : night
عقب
بالا