متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان محوطه‌ی جریمه‌ی شیدایی |ZariM/توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع N.Karevan❀
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 363
  • کاربران تگ شده هیچ

N.Karevan❀

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
598
پسندها
15,450
امتیازها
35,373
مدال‌ها
25
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"محوطه‌ی جریمه‌ی شیدایی" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : N.Karevan❀

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #2

#7

دست‌های گندمی رنگش رو دور بازوهام پیچید و ل**ب زد:
- یلدا! چرا بیرون وایسادی؟
اخم ریزی بین ابروهای کمونش قرار داد و گفت:
- مگه نمی‌دونی باید مواظب دمای بدنت باشی؟! سردت نشد؟
لبخندی زدم، مثل همیشه مصنوعی.
- یادم رفته بود سوئیچ رو ازت بگیرم. در ضمن... سوار ماشین بی‌سقفت هم می‌شدم، فرقی نمی‌کرد.
(متن روند خفیفی به خود گرفته است، به عبارتی نیاز دارد از نظر بار ادبی و وصف احساسات کمی ثقیل‌تر شود. نبود ترکیب‌های جدید به خوبی در متن حس می‌شود، جدای آن بیانات قبل از دیالوگ نیاز به بسط دادن دارد. احساساتی تراژدی‌طوری که پشت لبخند تصنعی وجود دارد، بیان حالات چهره در هنگام واکنش‌ها، پیوند میان نگاه‌ها، نیاز به بیان صریح‌تری دارد. برای مثال، ذکر لبخند همیشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #3

#8
همون‌طور که با انگشت اشاره‌ش شکل‌های فرضی روی میز می‌کشید، با همون لحن مغمومش، گفت:
- چرا ازش فرار می‌کنی؟
(نوع لحن و بیان به طور گسترده‌تری وصف دهید، برای مثال از سر خم کردن و پچ‌پچ، نجوای آرام و نگاه عمیق استفاده کنید. به عبارتی حالت‌های حرف زدن با صدای زیر را شرح دهید.)
همون لبخند مصنوعی هم از لبم پر کشید و چشم‌های گردم، گردتر شدن. تا قبل از این‌که بخوام حرفی بزنم، ابروهای بور گربه‌ایش رو بالا انداخت و گفت:
- مگه نمی‌گی که دوسش نداری؟
جونی توی بدنم نمونده بود، دست‌هام می‌لرزید و به زور با تکیه به میز، لرزششون رو پنهون کرده بودم. به سختی، ل**ب زدم:
- نمی‌خوام احساساتش رو نبش قبر کنم.
مهسان که انگار مچم رو حسابی گرفته بود، کلافه دستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #4

#9
همون‌طور که محتویات توی دهنش رو می‌جوید، تندتند سرش رو تکون داد و گفت:
- چرا، چرا، بریم!
قندی از قندون آناناسی شکل برداشت، چاییش رو یه نفس بالا رفت و از جاش پرید. من هم از آشپزخونه بیرون رفتم. از پذیرایی نود متری که دکوراسیون فیروزه‌ای و سفید رنگ داشت، رد شدم و جلوی در، کفش‌های سفید رنگم رو پوشیدم. روسری مشکی رنگم رو، روی سرم مرتب کردم. مهسان از پشت صدام زد:
(توصیفات تا حدودی یک سره و پست سر هم بیان شده است. از طرفی جای خالی تشبیه‌ها به خوبی حس می‌شود و همین باعث شده کمی توصیفات حالت مسلسلوار به خود گرفته و متن ضعیف باشد.
توصیفات و ترکیبات جدید، متن قوی و بار ادبی بالا را در میان متن لحاظ کنید. )

- یلدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • #5
#10
بعد پنج دقیقه ایستادن، حوصله‌م سر رفت. نگاهم رو دور و اطراف چرخوندم که یه بستنی فروشی پیدا کردم. (با توجه به زمان و جزئیات فصل، فضاسازی را بسط دهید. سرما و وضعیت درختان، برگ‌های ریخته شده کمک زیادی به فضاساری می‌کنند.) به سمتش قدم برداشتم تا هم برای خودم، هم برای ملیکا بستنی بخرم. وسط خیابون داشتم چشم می‌چرخوندم ببینم ماشینی هست یا نه، که با دیدنش با همون تیپ همشگیش، چشمام از حدقه در اومد. مگه ملیکا نگفت که امروز نیست؟! (حالت‌های تعجب وار را بیشتر شرح دهید، میمیک چهره، گشاد شدن چشم‌ها، پرش پلک و... ) یه تی‌شرت تقریباً ضخیم با لوگوی تیم ملی ایتالیا تنش بود، مثل همیشه یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.TAVAKOLI❁

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • #6
#پارت12
سرش رو به علامت نفی تکون داد و گفت: (بهتر است که حالات را قوی‌تر توصیف کنید. توصیف حالات به‌جا آورده شده اما می‌تواند قوی‌تر باشد. مثال: چینِ ریزی روی پیشونیِ کوتاهش نشست. ل**ب پایینی‌اش رو قدری جلو آورد و درحالی که شونه‌هاش رو بالا می‌انداخت گفت: ...)
- نه.
گوشیش رو به بازوش کوبیدم و گفتم: (احساس یلدا را در این لحظه توصیف کنید. قطعاً از این کار ملیکا خشمگین است؛ خشمش را به نمایش بگذارید. مثال: آتش‌فشانی که مواد مذابش روی قلبم پهن شده بود، هر لحظه بیشتر از قبل فوران می‌کرد. آتش‌فشانی که هم خشم داشت و هم می‌سوزوند. نگاه چپکی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam.Shakibaei

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • #7
#پارت13
روی مانیتور مشکی رنگ رایانه‌م، دستی کشیدم و (با صدای تحلیل رفته‌ای) گفتم:
- یه راه حل برای خودم بده.
صدای مهربونش، من رو دعوت می‌کرد به این‌که به چیزی فکر نکنم و خدا رو شکر کنم که حداقل اون رو دارم.
- ببین یلدا، تو امتحان کن، اگه برای خودت هم جواب نداد، اسم من هرچی باشه که تو میگی. ببین من صمیمی‌ترین دوست شایانم، می‌شناسمش که میگم بهش بگو.
(یکم از حالتی که این دیالوگ را بیان می‌کند بگویید. مثال: چند بار مکرراً انگشت اشارم رو به زیر ابروهام کشیدم و نفسم رو کلافه از دهان خارج کردم.)
- هوف! نمی‌شه باور کن.
خندید و گفت: (این جمله اگر بسط پیدا کند زیباتر می‌شود. مثال: خندید و صدای «خش‌دار،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam.Shakibaei

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • #8
#پارت14
به یکتا، منشی سلام کردم و اون هم به احترامم از جاش بلند شد. (ساختار جمله اندکی اصلاح شود زیباتر می‌شود: به یکتا که منشیِ مطب بود، مهربون سلامی دادم و اون هم به احترامم از جا بلند شد.) مثل این‌که (نبود کلمه‌ی «آریا» در این قسمت مشکلی ایجاد نمی‌کند اما بودنِ آن بهتر است) بیمار داشت و برای همین بهش گفتم اطلاع نده که من این‌جام. با دیدن جعبه روی میز، به سمت یکتا رفتم که پشت میز نشسته بود (جایگزین از جهت اصلاحِ ساختار: به سمت یکتا که پشت میز نشسته بود رفتم) و بهش گفتم:
- یکتا این جعبه چیه؟
سرش رو بالا آورد و متوجه حال زارش شدم. چشم‌های گرد و قهوه‌ای رنگش، سرخ شده بودن و مژه‌های کم پشتش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam.Shakibaei

Maryam.Shakibaei

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
266
پسندها
6,000
امتیازها
21,263
مدال‌ها
14
سن
21
  • #9
#پارت15
لبخند هرچند مصنوعی، ولی پررنگ‌تری زدم (روی ل**ب نشوندم) و گفتم:
- یعنی می‌خوای بگی نسبت به یه ماه پیش پیر نشدم؟
به سمت اتاقش هلم داد و با لحن بامزه‌ای گفت:
- حرف اضافه نباشه!
وارد اتاق که شدم، برگشت و چیزی رو به یکتا گفت و بعدش به اتاق برگشت و در رو بست. (تکرار حرف «و» زیاد است. با جمله‌بندیِ مجدد، آن را اصلاح کنید.) لبخند زد و گفت:
- تعریف کن ببینم، چجوری دیدیش؟
به صورت تخم‌مرغی شکل و سبزه‌ش نگاه کردم و با یادآوری اون نگاهِ سرد، غباری توی نگاهم نشست. آروم گفتم:
- دوستم من رو برداشت برد سر تمرین که با بازیکنا عکس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam.Shakibaei

Niyosha22

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,019
پسندها
29,662
امتیازها
61,673
مدال‌ها
29
  • #10
به نام خدا
نقد همراه رمان محوطه‌ی جریمه‌ی شیدایی | توسط شورای نقد
منتقد: N Niyosha22


#17
یکتا هم نهایت درکش رو گذاشت و با گفتن این‌که میره برای جمع کردن باقی وسایلش، جعبه بخره و اونا رو جمع کنه، از مطب بیرون رفت.(جمله‌های طولانی حالت ناخوانایی دارند بهتره که جمله‌بندی رو تقویت کنید و زیاد جملات رو کش ندید تا خواننده گیج نشه) شایان به دیوار که تا نصفه‌هاش با کاشی‌های سرامیک کرمی رنگی که من ازشون متنفر بودم پوشیده شده بود، تکیه کرد.(باز هم جملات طولانی! توی جمله‌بندی باید دقت بیشتری به خرج بدید. به جای این‌که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Niyosha22
عقب
بالا