متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار روشنک آرامش

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #21
نيستی
و زندان
نام تمام خيابان‌های اين شهر است
اجاق زمستان روشن است
و پياده‌روها
دلشان را به كوبش ضربه‌های كفش‌ها خوش كرده‌اند
كه نلرزند از زمستان،
كه نميرند زير دل يخ‌زده‌ی برف‌ها
نيستی؛
و بخار نفس‌هايم
دست‌هايم را گرم نمی‌کنند.
دلم
زير تگرگ فاصله مانده
در من انگار برف می‌بارد
می‌بارد
يک‌ ريز برف می‌بارد!
نيستی
و من انگار آدم برفی تنهايی هستم
كه شال‌گردنم را باد برده
چشم‌های ذغالی‌ام از حرارت افتاده‌اند
و لبخند مصنوعی‌ام را برف پوشانده
و نبودنت
دل مرا
مرا
آب می‌كند!


#روشنک_آرامش
 
آخرین ویرایش
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #22
می‌چرخم
و دنیای تو را
با چین‌های دامنم
به کشف بکر یک خاطره دور می‌رسانم
موهایم را نباف
این وحشی رام نشدنی سیاه
تجسم پریشانی قلب من است
وقتی تو نگاهم نمی‌کنی.

#روشنک_آرامش
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #23
دلم شبیه تلگراف خانه‌ای دور افتاده
مدام در انتظار ضربه‌های پیام تو
سیم‌های رابطه را چک می‌کند
مبادا جایی قطع شود
مبادا کلمه‌ای از قلم بیفتد
چشم‌هایم را در تاریکی جا گذاشته‌ام
نزدیک‌تر بیا
می‌خواهم چشم‌هایت را با بریل بخوانم!
با صدایت، پیمان دوستت دارم ببندم!
با دست‌هایم آغوشت را دوره کنم!
و سر در گریبانت
آن قدر عطرت را نفس بکشم
تا تمام شود این دلتنگی!
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #24
چرا به قافیه‌ی چشم تو نمی‌آیم؟
ردیف می‌شود هر چند قلب تنهایم

برای خستگی شانه‌های پردردت
چقدر خط زده‌ام روزهای فردایم

من از اجاق زمستان هنوز پر برفم
نخواستی که بدانی دلیل سرمایم

نخواستی که بگویی چقدر دل تنگی
نشد که با تو بگویم غم و تمنایم

به ساحل دل تو صد هزار مروارید
نخواستی که بدانی منم که دریایم

نرفتی از دلم و باز بچگی کردی
چگونه از تو جدا شد شب تماشایم

من از گلایه کلافه، از گره بیزار
چقدر خار شدی در گلوی صحرایم

هزار بار سرودم تو را به شعر و غزل
همیشه هم تو نخواندی و مُرد معنایم

منم که دست گشودم به صد هزار گره
که تو بیایی و من هم به نذر بگشایم

نگو که جاده نفس گیر و راه طولانیست
که عشق فاصله را می کشد، فریبایم

چقدر غصه به قلب و چقدر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #25
خسته ام از هوای دل كندن
از همه انتظار كشدارم

جاده‌های سياه يك‌طرفه
گفته بودم از عشق بيزارم

خواب بودم شبيه خواب عدم
خواب... انگار من نبودم هيچ

بوسه‌ای داغ روی پيشانی
زدي و من هنوز بيدارم

آمدي روزگار تاريكم
نور باران شد از نفس‌هايت

رفتي و من نكرده‌ام باور
رفتنت را، كه غرق انكارم

قرص‌هاي مرا به من بدهيد
زندگي را به من پس بدهيد

زخم دارم فقط نمی‌خواهم
او بداند هنوز بيمارم

من و اين خانه‌ی غم انگيزم
من و اين لحظه‌هاي لبريزم

به من از خود خبر نخواهم داد
من از اين پس هميشه غم دارم

من هميشه پر از تمنا و
تو پر از وعده‌هاي پوشالي

گفته بودم تو هم نمي‌ماني
گفته بودم از عشق بيزارم

 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #26
به پیراهنم بیاویز
چون سنجاقی زینتی
که بر حریری بی‌آستین
به ناز می‌نشیند
به کمرگاهم بپیچ
چون ابریشمی که گره می‌خورد
تا دست آفتاب
به پوستم نرسد
اندوه باش
پا به سینه‌ام بگذار
و‌ ماندگار شو
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #27
مرا در گوری خوابانده‌اند
که نمی‌دانم‌ کجاست
مرا در عمق زمین کاشته‌اند
دست کسی روی تنم‌ افتاده
که انگشتان استخوانی‌اش
مرا می‌ترساند
من
خسته‌ام از خوابیدن در گورهای دسته جمعی
اینجا نمی‌شود معاشقه کرد
همه قصه‌ی شکنجه می‌گویند
همهمه‌ای بی‌پایان
من اسمم را فراموش کرده‌ام
چون خاکِ سرد فراموشی می‌آورد
فقط لب‌های تو را به یاد دارم
که مرا می‌بوسیدند
و خیس اشک می‌شدند
من به خاطر لب‌هایت
-با این که چشم‌هایت را به یاد ندارم-
خاک را می‌شکافم
و‌ بیرون می‌آیم
اسم تو هر چه بود، شیرین بود
مزه‌اش را زیر زبانم حس می‌کنم
تونلی باندازه ی یک عمر حفر می‌کنم
از قلب زمین
به آنجا که تو هستی
گورهای دسته جمعی عبور و مرور را سخت می‌کنند
می آیم شاید اسمم روی سنگی بر سینه‌ی خاک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #28

خانه پناهگاه نبود
سنگر بود
و تو که با تیر کلمات
کمر به کشتنم بسته بودی
همرزم من بودی
من اما
دشمن فرضی تو
که رگبار کلماتت
سنگرم را ویران کرد
تیری که به قلبم زدی
مشقی نبود
و خونی که تنم را ترک می‌کند
رنگ نیست
کشان کشان به کوچه می‌رسم
هیچ کجا امن نیست
ضامن نارنجک تردید را می‌کشی

اعتمادم هزار تکه می‌شود

#روشنک_آرامش
 
امضا : ~naz

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 0, مهمان: 2)

عقب
بالا