متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ نویسی تمرین دیالوگ ‌نویسی | ماه راد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mahsa_rad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 1,262
  • کاربران تگ شده هیچ

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #11
- آخرین بازدیدت چهار صبح بود، چرا؟
- بیکار بودم.
- من نگرانتم. چی شده؟
- چیزی نیست، فقط به سرم‌ زده بود.
- غذا می‌خوری؟
- نه!
- از اون چه‌خبر؟
- چند روز دیگه طلاق می‌گیرن، تقصیر منه؟
- چه ربطی داره؟
- میگن آه عاشق می‌گیره... .
 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #12
- هر بار صدات می‌زد حسودیم می‌شد!
- چرا؟
- احساس داشت، عاشق بود!
- ولی تو ازم گرفتیش نگین.
- پشیمونم. ببخشید.
- واگذار شدی به خدا، دیگه حتی حوصله‌ی آه و ناله هم ندارم!
 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #13
- می‌دونی؟ من خیلی منتظر موندم.
- برای چی؟
- برای تو برای دیدنت.
- چه جالب!
- چی جالبه؟
- حرفای بانمکت... .
- همه از من می‌پرسن پس ماه کو؟
- بگو بیرون خاک مرده!
 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #14
- من آخرش سکته می‌کنم.
- چرا؟
- خودت و تو آینه دیدی؟ شدی مثل روح.
- آره، امسال مُده.
- هوف، دیشب بابات به بابام می‌گفت... .
- بابام زیاد حرف می‌زنه، چی گفت؟
- می‌گفت نمی‌دونه چی‌کار کنه دوباره بخندی؟!
- اِ؟ من می‌خندم که، ببین...!
- کجات درد داره که این‌قدر بد می‌خندی؟
- مغزم.
- چرا عزیزم؟
- تو یه خلاء دارم دست و پا می‌زنم، ببین خوبم؛ ولی تو باور نکن!
 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #15
- دیشب از همون شب‌ها بود... .
- چه شبی؟
- از اونا که می‌خوابی از شدت بغض صبحش گلوت درد می‌گیره!
 
آخرین ویرایش
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #16
- تنگ شده دلم برای...
- با من از دلتنگی حرف نزن؛ من تهِ‌ش رو رفتم چیزی نبود پیاده برگشتم، و اومدم... فهمیدی؟
 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #17
- از آخرین باری که باهات رو در رو حرف زدم یه ماهی می‌گذره ها.
- یه ماه نشده، سوم فروردین دیدیم هم و!
- دوریت ان‌قدر عذابم میده که دیر می‌گذره...
- مطمئن باش دروغ‌هات واضحن!
- حقیقته، تو من و باور نداری!
- درست زمانی که با یکی دیگه (ما) شدی.
- زمان حل می‌کنه.
- همه چیز و به جز نفرت! برام یه دوست بمون.
- با دلتنگی چی‌کار کنم پس؟
- یکی پیدا میشه...
 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #18
- اگه برگردی عقب چی کار نمی‌کنی؟
- هیچ‌وقت، هیچ‌وقت نمی‌ذاشتم بهم توهین کنه.
- چه توهینی؟
- خاله، اون گفت من یکی مثل اوناییم که تو خیابون ریخته... .
- بیا بغلم!
 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #19
- راستی، دفتر خاطرات مامانم و باز کردم.
- فسقلی کِی شونزده سالت شد؟
- میدونی؟ می‌ترسم.
- چرا؟
- دارم پا می‌ذارم تو سنی که مامانم ۲۰ سال پیش بدبخت شد!

 
امضا : Mahsa_rad

Mahsa_rad

نویسنده ادبیات
سطح
44
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
65,248
امتیازها
74,373
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #20
- بدترین قسمت نماز؟
- نماز که قسمت بد نداره...
- خب... بدترین نوع نماز؟
- دو رُکعت نماز می‌خوانم برای شادی روح پدربزرگم، قروهً الا الله :)
 
امضا : Mahsa_rad
عقب
بالا