قافلۀ شب ، چه شنیدی ز صبح ؟ / مرغِ سلیمان ، چه خبر از سبا ؟
ای کاروان شب ، از صبح وصال معشوق جه خبر داری ؟ و ای هدهد باد صبا ، از شهر سبا ، سرزمین معشوق چه پیامی آوردی ؟
قافله = کاروان مرغ سلیمان = کنایه از هدهد که به فارسی پوپک و شانه به سر گویند . داستان این مرغ و پیام بردنش از طرف سلیمان به بلقیس ، در قران کریم آیات 20 به بعد سورۀ نمل آمده است سبا = نام شهری است در یمن که بلقیس ملکۀ آن بود که به روایت تورات با سلیمان ، پادشاه یهود ، ملاقات کرده و با او روابط دوستانه داشته است . بر طبق روایات اسلامی ، سلیمان او را به زنی گرفت که در آیات فوق از آن یاد شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گو رَمَقی بیش نماند از ضعیف / چند کُند صورتِ بی جان بقا ؟
پیام مرا به او برسان و بگو که از منِ ضعیف ، جز نیم جانی باقی نمانده است . به راستی کالبد بی جان من ، یعنی جسمِ من دور از تو که در حکمِ جان هستی ، چه قدر می تواند بقا و دوام داشته باشد .
رمق = باقی جان / تاب و توان صورت بی جان = کالبد و جسم بی جان
اما در صورتی که زمانی برای پیوستگی و وصال وجود داشته باشد . صلح و آشتی تو با من این رویداد را به دست فراموشی خواهد سپرد و از یادِ من خواهد برد .
لیکن = اما ، ولی ، با این همه ، در فارسی به صورت لیک هم بکار می رود دور = وقت و زمان و نوبت فراموشکند = موجب فراموش گردانیدن شود ماجرا = سرگذشت ، قصه و واقعه ، سرگذشت و اتفاق و آنچه گذشته باشد