متفرقه‌ی تاریخی مطالب کهن

  • نویسنده موضوع ISET1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 180
  • بازدیدها 26,965
  • کاربران تگ شده هیچ

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #171
شعری از ناصرالدین شاه قاجار:

وقت آن شد که از این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما در سر ره در گذریم
توشه راه نداریم چه تدبیر کنیم
منزل دور و دراز است عجب بی خبریم
توشه راه حقیقت که نه نان است و نه آب
توشه آنست که ایمان درستی ببریم
خانه و خانقه و منزل ما زیر زمین
ما به تعمیر سر و ساختن بام و دریم

خانه اصلی ما گوشه قبرستان است
ای خوش آن روز که من با تو در آن خانه دریم
پدر و مادر و یاران و عزیزان رفتند
ما عجب م**س.ت غروریم چه کوته نظریم
دم به دم می گذرند از نظر ما یاران
این قدر دیده نداریم که در خود نگریم
گر دو صد مملکت از روی زمین جمع کنیم
ما به غیر از کفنی بیش ز دنیا نبریم
بار الها تو کریمی و غفوری و رحیم
دست ما گیر که درمانده و بی بال و پریم
یا رب از لطف تو و بندگی ناصر دین
عاقبت خیر نما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #172
یه زمانی ما پیشرفته ترین مراکز پزشکی جهان رو داشتیم…در زمانی که بسیاری از ملت‌ها و تمدن‌ها برای درمان مردم به جادوگری و وردخوانی متوسل میشدند، ایرانیان “بیمارستان” داشتند! در شاهنامه و متون کهن ایرانی بارها به این موضوع اشاره شده است…

داستان پادشاهی شاپور دوم:
به اهواز کرد آن سیم شارستان
بدو اندرون کاخ و بیمارستان

داستان پادشاهی خسروپرویز:
که اوریغ بود نام آن شارستان
بدو در چلیپا و بیمارستان

داستان سیاوش:
بسی شارستان گشت بیمارستان
بسی بوستان نیز شد خارستان

منبع: تالاب
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #173
معروف است که اسکندر پس از حمله به ایران از مشاوران خود پرسید که چگونه بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران گفت کتاب هایشان را بسوزان، دیگری گفت خردمندانشان را بکش. اما او مشاور جوان و باهوشی داشت که گفت: نیازی به چنین کاری نیست…

از میان مردم آن سرزمین آنها را که نمی‌فهمند و کم سوادند به کارهای بزرگ بگمار. آنها که می‌فهمند و باسوادند به کارهای کوچک و پست بگمار. بی‌سوادها و نفهم‌ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچ‌گاه توانایی طغیان نخواهند داشت.

فهمیده‌ها و با سوادها هم یا به سرزمین‌های دیگر کوچ می‌کنند یا خسته و سرخورده عمر خود را تا لحظه مرگ در گوشه‌ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد…

منبع: تالاب
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #174
ادی از دکتر بالتازار، پایه‌گذار انستیتو پاستور نوین ایران؛ پزشکی که طاعون و وبا را در ایران ریشه‌کن کرد.

روزهای آخر کاری‌ام در ایران چه زیبا و پویا می‌گذرد؛ علاوه بر تولید، باید در پی بهبود کیفیت واکسن وبا هم باشم. مرحله خشک کردن از طریق انجماد (لیوفیلیزاسیون) در آخرین مرحله ساخت واکسن وبا را تمام کرده‌ام. ساعت یک بامداد است و حالا می‌توانم بروم و راحت بخوابم.

این روزها چقدر نیاز داریم به یک دکتر بالتازار…

منبع: تالاب
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #175
در ناخوشی ۱۲۳۶ سیاح انگلیسی که خود از وبا مرد، چند روز قبل از مرگش نوشته بود: در شیراز به محض شنیدن خبر وبا، حاکم حسینعلی میرزا فرمانفرما و وزیر و اطرافیانش فرار کردند و بدون اینکه دستور العملی جهت حفاظت شهر و مردم بدهند اهالی را بحال خود رها نمودند و براستی این بی شرمانه ترین و ناجوانمردانه ترین اقدامی بود که به همه عمر شاهدش بودم!

جیمز بیلی فریزر که خود شاهد مرگ آن سیاح بود، از رفتار حکام و بی پناهی مردم چنین یاد می کرد: شاهزاده فرار کرد، وزرا و اعیان هم به دنبالش و مردم را سرگردان بر جای گذاردند. گاه دیده میشد چند نفری به خیال اینکه با عنصری دیوانه و متجاوز روبرو شده اند، در کوچه ها می دویدند و فریاد بر می آوردند: این ناخوشی پدرسوخته کجاست؟ جرات دارد بیاید جلو تا حسابش را برسم، تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #176
در هنگام جنگ جهانی دوم بعد از چند هفته
بالاخره یک سرباز موفق میشود چند روز مرخصی بگیرد. وقتی به محل سکونت خود میرسد متوجه یک کامیون حامل تعدادی جنازه میشود که به سمت قبرستان میرفت و خبردار میشود که دشمن آن منطقه را بمباران کرده است لذا برای آخرین بار قصد داشت به جنازه همشهری هایش نگاهی بیندازد که متوجه میشود کفشی در میان اجساد وجود دارد که شباهت به کفش همسرش دارد و بسرعت بسمت خانه میدود و متوجه میشود خانه اش ویران شده. پس از این شوک بزرگ خود را به کامیون میرساند و آن جنازه را تحویل میگیرد که در قبرستان دسته جمعی دفن نشود و با مراسم واحترام خاص دفن نماید ولی متوجه میشود جنازه همسرش هنوز نفس میکشد. لذا او را به بیمارستان میرساند وآن زن زنده میماند و سالها بعد صاحب فرزندی از آن زن میگردد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #177
امام حسین(ع) در واقعه کربلا 57 سال سن داشت و حضرت ابوالفضل 34 ساله بودند!
شمر و مادر حضرت ابوالفضل از یک قبیله بودند و بنا بر رسم اعراب، افراد هم قیبله را فامیل میدانستند. شمر قبل از حمله به سپاه امام حسین(ع) رو به سپاه امام کرد و فریاد زد" خواهرزادگانم در امان هستند"(منظور حضرت عباس و برادرانش بود! ). حضرت عباس در جواب گفتند تو اگر دایی ما هستی چطور به ما امان میدهی اما به فرزند رسول خدا نه؟؟!
شهر‌بانو شاهزاده ایرانی دختر یزدگرد سوم، پادشاه ایران، مادر امام سجاد(ع) بوده و در مورد شهربانو افسانه های نقل شده! از جمله این که پس از عاشورا از دست دشمن فرار کرد و چون دشمن در تعقیب او بود، در بین راه به کوه معروف بی بی شهربانو رسید و کوه شکافته شد و او را در خود جای داد. امام عده ای معتقدند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #178
غمای جندقی ، از شاعران معروف و بذله گو دوران قاجاریه بود. هنگامی که فتوای قتلش صادر شد، فرار کرد و به طور ناشناس خود را به کاشان رساند و در خانه ی یکی از بزرگان پناهنده شد تا به این وسیله از خطر مرگ و کشته شدن رها شود.

پس از مدتی آن بزرگ دختر خود را که زشترو و تند خو بود به نکاح یغما در آورد و به عبارتی یغما داماد سرخانه شد. روزی عالم سرزده به اتاق داماد آمد و دید یغما به عیال خود شرعیات و آداب و احکام دینی می آموزد.

عالم خوشحال شد و وقتی ببیرون می رفت به دوستان گفت: یغما برعکس آنچه درباره ی او می گفتند آدم بدی نیست و به آداب و سنت ها دلبستگی دارد!

چون این خبر به گوش یغما رسید گفت :"به پدر زنم بگویید اشتباه فرموده اند علت اینکه من به عیال شرعیات می آموزم از این جهت است که یقین دارم من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #179
عبرت تاریخ...

مورخین می نویسند که خبرنگاری از چرچیل پرسید چگونه بدون مقاومت مردم ، ایران را اشغال کردی؟؟

گفت تاریخ ایران را خوانده بودم، سفیر انگلستان در ایران را خواستم و از او پرسیدم
ایران چگونه مردمی دارد گفت صبر کنید آشپز احمد شاه قاجار در انگلستان اقامت دارد از او بپرسیم!!!

آشپز احمد شاه را احضار کردیم و پرسیدیم راه رفتن به ایران چگونه سهل میشود ؟
اوگفت ظهر عاشورا که نهار میدادید اگر 1000 نفر میرفتند سفارت انگلستان سفارت برای 4000 نفر غذا میپخت ایرانی ها یک پرس میخوردند 3 پرس میبردند.!!
ایران مردمی دارد که اگر برای نهار دعوتشان کنند نمیپرسند صاحبخانه کیست؟!!
اگر به آنان وعده شکمی بدهید طالب چیز دیگری نیستند .
وقتی میخواستیم ایران را اشغال کنیم به بی بی سی دستور دادیم هر روز در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Rigina

مدیر بازنشسته کمیک + گردشگری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/5/21
ارسالی‌ها
4,164
پسندها
41,359
امتیازها
74,373
مدال‌ها
61
سن
18
سطح
38
 
  • #180
از زمانی که روزنامه در ایران متولد شده همیشه بچه مانده چراکه کمتر برهه ای بوده که شمشیرِ داموکلسِ توقیف، بالای سرشان نبوده باشد و تاریخ روزنامه نگاری در این کهن دیار، همواره مصداق«یاد آر ز شمع مرده، یاد آر» بوده...

دهها روزنامه میتوان برشمرد که عمرشان به اندازه کوتاهترین عمر موجود در کره زمین یعنی «حشره ی یک روزه» داشته اند چرا که تنها یک شماره منتشر شده و سپس توقیف شده اند!.
اولین روزنامه ای که عمر یک روزه داشت «لاپاتری»(وطن) بود که به مدیریت «بارون دو نرمان» در ایران در زمان ناصرالدین شاه بصورت دو زبانه منتشر شد و تنها یک شماره دوام آورد چنان خشم ناصرالدین شاه را برانگیخت که تمام شماره های آنرا جمع و محو کردند(پایان نامه سیده صدیقه قویدل...ص55).
مادام کارلا سفرنامه نویس ایتالیایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا