تو را در آینه دیدن جمالِ طلعتِ خویش / بیان کند که چه بوده ست ناشکیبا را
اگر تو آیینه ای به دست بگیری و زیبایی رخسارت را در آن بنگری ، درمی یابی که چرا دوستار تو ، بی تاب و ناشکیباست . یعنی دلیل بی تابی عاشق دیدن زیباییِ چهرۀ توست .
بیا که وقتِ بهار است ، تا من و تو به هم / به دیگران بگُذاریم باغ و صحرا را
اکنون که فصلِ بهار است ، بیا تماشای باغ و صحرا را به دیگران واگذاریم و با هم بودن را به گلگشت و تماشای باغ و صحرا برتری دهیم و از بهار عاشقی لذّت ببریم .
به جایِ سروِ بلندِ ایستاده بر لبِ جوی / چرا نظر نکنی یارِ سرو بالا را
چرا آدمی باید آنقدر بی ذوق باشد که به جای پرداختن به سروِ بالای معشوق به سروِ ایستاده بر لب جوی نظر افکند ؟ یعنی سروِ بلتد ایستاده بر لب جوی از آنِ دیگران و سروِ قامتِ معشوق از آنِ ما .
شمایلی که در اوصافِ حُسنِ ترکیبش / مجالِ نطق نمانَد زبانِ گویا را
آن قد و قامت و رخساری که زبان گویا نمی تواند در وصفِ زیبایی و ترکیبش سخن بگوید . یا زبان قادر به توصیف و بیان زیبایی او نیست .
شمایل = جمع شمال و شمیله است و در لغت به معنی خوی ها و خصلت هاست ولی در اینجا به معنی چهره ، صورت ، تصویر و تمثال بکار رفته است . حُسنِ ترکیب = جمال و زیبایی ، صورت و اندام . نطق = سخن گفتن .
کسی ملامتِ وامق کند به نادانی / حبیب من ، که ندیده ست رویِ عذرا را
ای محبوب من ، فقط کسی که روی عذرا را ندیده است ، می تواند از سرِ نادانی ، وامق را به خاطرِ دوست داشتن عذرا سرزنش کند .
ملامت = سرزنش . حبیب من = ای حبیب من و معشوق من ، منادی است ولی حرف ندای آن حذف شده است . وامق و عذرا = وامق ، اسم شاهزادۀ یمنی است که عاشق شاهزاده خانمی چینی به نامِ عدرا بود .