متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار بزرگترین شیطنت دوران بچگیت چی بود؟؟؟؟

  • نویسنده موضوع 81fati
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 60
  • بازدیدها 2,518
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

VITTORIA

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,773
پسندها
22,382
امتیازها
46,373
مدال‌ها
23
سن
20
  • #41
میتونیم بگیم سه تا معلم رو از کلاس پرت کردم بیرون :)
برگه ی امتحانم رو زدم تو صورت مدیر
تو چشمای معلمام لیزر مینداختم و میندازم و خواهم انداخت
کلید دفتر رو برداشتم کسی نفهمید :|
دوبار هم از مدرسه اخراج شدم :)...یه دفعه سه روز
یه دفعه هم ی هفته
انشاالله سال بعد به طوومار افتخاراتم خواهم افزود :963:
 
امضا : VITTORIA

~ßΛD GIŔĿ~

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
8,186
امتیازها
23,913
  • محروم
  • #42
تو غذای معلممون اهم پنیر کپک زده گذاشتم
صندلی معلم ریاضی رو شل کردم که نشست روش و افتاد زمین:\
 
امضا : ~ßΛD GIŔĿ~

sara.sep

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
71
پسندها
1,412
امتیازها
9,548
مدال‌ها
7
سن
24
  • #43
با بیل قفل در کارگاه مدرسه رو شکستم.
توی هم هرنگ هایی که برا دیوار مدرسه بود چسب چوب ریختم
یه چهار پنج تا معلم رو فراری دادم
یکی از معلم هامون و ایسگا تلفنی کردم.... :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: (اقا به خدا خیلی پاکم.فقط حوصلم سررفته بود)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : sara.sep

sara.sep

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
71
پسندها
1,412
امتیازها
9,548
مدال‌ها
7
سن
24
  • #44
به بهونه درس عملی لپتاپ میبردم سریال ترکی میدیدم ...
مدرسمون بافت خونه قدیمی بود.(هنر های زیبای یزد).شبا از دیوار میرفتیم بالا میرفتیم تو مدرسه دورهمی میگرفتیم هیچ وقت هم مچمون رو نگرفتن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : sara.sep

~ßΛD GIŔĿ~

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
8,186
امتیازها
23,913
  • محروم
  • #45
بزور آدامسی که تو دهن خودم بود رو چپوندم تو حلق یکی از دوستام:\
یکی از دوستام رو در حد مرگ ترسوندم:\
 
امضا : ~ßΛD GIŔĿ~

ثنا بانو

رفیق جدید انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
68
پسندها
2,406
امتیازها
11,378
مدال‌ها
8
سن
24
  • #46
بزور آدامسی که تو دهن خودم بود رو چپوندم تو حلق یکی از دوستام:\
یکی از دوستام رو در حد مرگ ترسوندم:\
تو دوران پیش دانشگاهیم، جرئت یا حقیقت بازی کردیم. دوستمو مجبور کردم سرشو بکنه تو سطل اشغال تا چند ساعت حالت تهوع داشت
 

*Rozhina*

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
174
پسندها
3,870
امتیازها
16,633
مدال‌ها
11
  • #47
خب من شیطنتام زیر پوستیه کسی نمیفهمه...آخرش هم مقصر کس دیگه ای میشه...
یادمه کلاس چهارم با یکی از صمیمی ترین دوستام هرروز باهم برمیگشتیم...باباهامون سرکارو و مامانامون دانشگاه میرفتن...هر هفته یکی از اونا میومد دنبالمون...مدرسه هم جوری بود که شیفت بعد ما پیش دبستانی بودن....خلاصه اون روز کسی نیومد دنبالمون و ما رفتیم تو آزمایشگاه قایم شدیم... یکم کرممون اومد یه شیشه از اون مارهایی که داخل الکل بود رو برداشتیم و از آزمایشگاه زدیم بیرون...بعد زنگ تفریح که بچه کوچولوها رفتن سر کلاسشون، قبل اینکه معلمشون بیاد مقنعه رو کشیدیم جلوی صورتمون و با صدای کلفت وحشتنک گفتیم این مارها شمارو میخورن!!!! هاهاهاهاها! بعد هم شیشه مار رو شکوندیم وسط کلاس و ماره پخش زمین شد...سه تاشون غش کردن و بقیه هم با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Rozhina*

sheida*ARMY

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
84
پسندها
1,777
امتیازها
9,763
  • #48
نمیدونم تا چه حدی شیطنت حساب میشه ولی
1 موقع خواب دستمال کاغذی جا میکنم تو دماغ اعضای خانواده
2 دمپایی دستشویی رو خیس میکنم
3 صدای تلویزیون رو زیاد میکنم خاموش میکنم
4 همش میپرسم چرا؟
5 دوستامو با ماسک ترسناک می ترسوندم موقع مدرسه
6 وقتی دوستام میخوان رو صندلی بشینن صندلی رو عقب می کشم
...
 
امضا : sheida*ARMY

Winchester

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
60
پسندها
1,203
امتیازها
7,953
مدال‌ها
7
  • #49
مادر بزرگم خیلی حساس بود به رنگ موهاش، بنده و دخترخالم تو شامپوش رنگ فانتزی صورتی ریختیم، رنگ موهاش زیاد تغییر نکرده بود ولی خب چون زیادی مذهبی بود مارو قشنگ سرخ و کبود کرد.
دیگه... یه بار از طبقه دوم تو سر مدیر آب ریختیم، هیچکس هم لو نداد، هر چند مدیر خودش فهمیده بود کار کلاس ما بوده.
یه بارم به داداش بزرگم گفتم بره رو سقف سر و صدا کنه، خودمم نشستم پیش فامیل و گفتم چند دیقه پیش داشتم جن احضار میکردم ولی موفق نشدم، بعد از اینکه داداشم سرو صدا راه انداخت گفتم فک کنم جنا اومدن، بچه های کوچیک فامیل تا دو هفته خواب نداشتن از دست من !
 

ِِِDr.Angle

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
63
پسندها
3,676
امتیازها
16,203
  • #50
با سر عموم بازی میکردم ی بشکه نفت پرت کردیم کف گاراج همش ریخت برا اینکه دیده نشه چی کار کردیم لامپو باز کردیم گم و گورش کردیم هیچی دیگه چشتون روز بد نبینه پدر بزرگم با سیگار رفت لامپو عوض کنه سیگار روشنو پرت کرد کف گاراج و همه چی پودر شد.ولی پدربزرگم زندس :108:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا