- تاریخ ثبتنام
- 1/4/21
- ارسالیها
- 195
- پسندها
- 5,693
- امتیازها
- 20,833
- مدالها
- 8
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #51
کارت را دو دستی میگیرد و مات و مبهوت نگاهش میکند. این واقعا آدرس خانه و محل کار انوشه بود؟ نگاهی میاندازد، وکیل انوشه! تلخندی میزند، آخرسر کلاه وکالت را گذاشت روی سرش، همانطور که قبلا کلاه قضاوت را در دست داشت، قضاوت جیمز و مشکلاتش، بدون دانستن آگاهی کامل.
اگر کنترل دستش را از دست نمیداد جلوی چشم داریوش کاغذ را مچاله کرده بود، یادآوری خاطرات عذابش میداد، دیگر خاطره نبودند، تبدیل شده بودند به کابوس، کابوسهای همیشگی. تا زمانی که انوشه تقاص پس دهد.
- خبرش رو بهم بده.
داریوش رفت، با کلی استدلال رفتار جیمز، هر لحظه که میگذشت، هر نگاه جیمز را تحلیل میکرد، نفرتش را، عصبانیتش را، حتی کنترل دستش را. این همانچیزی بود که داریوش میخواست. بیخود نبود مغزمتفکر به حساب میآمد، نفرت توی چشمان...
اگر کنترل دستش را از دست نمیداد جلوی چشم داریوش کاغذ را مچاله کرده بود، یادآوری خاطرات عذابش میداد، دیگر خاطره نبودند، تبدیل شده بودند به کابوس، کابوسهای همیشگی. تا زمانی که انوشه تقاص پس دهد.
- خبرش رو بهم بده.
داریوش رفت، با کلی استدلال رفتار جیمز، هر لحظه که میگذشت، هر نگاه جیمز را تحلیل میکرد، نفرتش را، عصبانیتش را، حتی کنترل دستش را. این همانچیزی بود که داریوش میخواست. بیخود نبود مغزمتفکر به حساب میآمد، نفرت توی چشمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش