- تاریخ ثبتنام
- 26/1/21
- ارسالیها
- 2,977
- پسندها
- 16,295
- امتیازها
- 46,673
- مدالها
- 32
سطح
24
نفس عمیقی کشید و به رهگذران خیره شد. رهگذرانی که هر یک به سمتی گام برمیداشتند و هر یک در پی اهدافی متفاوت بودند.جملهاش را بارها و بارها تکرار کرد، اما انگار مروارید گوشهایش کَر شده بود! نفس عمیقی کشید و بیتوجه به رهگذران، دستان یارش را گرفت و راه افتاد. خود هم میدانست که دلباخته و شیدای همین حرارت دستان است!
رهگذران
نفس عمیق
حرارت
حرارت هوا روبه بالا بود! عرق گرمی که روی پیشانیاش جا خوش کرده بود را با دستمالی کنار زد.
آهی کشید و خود را با ازدحام رهگذران یکی کرد؛ حالا او هم یک رهگذر بود که میرفت و کسی نمیدانست به کجا!
____________
ازدحام.
اهداف.
پیشانی.