شاعر‌پارسی اشعار افشین یداللهی

Shaparak

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
320
پسندها
2,117
امتیازها
12,213
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
تیتراژ سریال پاتوق

همین که پیش هم باشیم،همین که فرصتی باشه
همین که گاهی چشمامون،تو چشم آسمون واشه

همین که گاهی دنیار و با چشمای تو می بینم
همین که چشم به راه تو میون آینه می شینم

بازم حس می کنم زنده ام
بازم حس می کنم هستم

بگو با بودنت دل رو
به کی غیر تو می بستم

همین که میشه یادت بود،تو روزایی که درگیرم
که گاهی ساده می خندم،گاهی سخت دلگیرم

همین احساس خوبی که
دلت سهم منو داده

همین که اتفاق عشق
برای قلبم افتاده

بازم حس می کنم زنده ام بازم حس می کنم هستم
بگو با بودنت دل رو به کی غیر تو می بستم
 
آخرین ویرایش
امضا : Shaparak

Shaparak

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
320
پسندها
2,117
امتیازها
12,213
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
تیتراژ سریال سه در چهار

زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری
حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری

زندگی یعنی همین که اگه قهری،اگه آشتی
با تو باشم اگه داشتم بمونم اگه نداشتی

من و تو هر جا که باشیم،اگه پایین اگه بالا
ممکنه جامون عوض شه،دیر و زود،فردا یا حالا

زنده ای پس زندگی کن،نگو سخته نگو دیره
بگی ساده اس ساده میشه،بگی سخته سخت می گیره

دنیا پر از دار و ندار آدما می گرده // می گرده
دیروز امرز فردا دنیا با ما بی ما می گرده // می گرده

زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری
حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری

زندگی یعنی همین که اگه قهری،اگه آشتی
با تو باشم اگه داشتم بمونم اگه نداشتی

دنیا پر از دار و ندار آدما می گرده // می گرده
دیروز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shaparak

Shaparak

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
320
پسندها
2,117
امتیازها
12,213
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
تیتراژ سریال شب دهم

مرز در عقل و جنون ...
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم

گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه

از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر

دین دیوانه بدین عشق تو شد
جاده شک به یقین عشق تو شد

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
 
آخرین ویرایش
امضا : Shaparak

Shaparak

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
320
پسندها
2,117
امتیازها
12,213
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
ترانه ای برای سریال معمای شاه

ایران فدای اشک و خنده ی تو
دل پرو تپنده ی تو
فدای حسرت و امیدت
رهایی رمنده ی تو رهایی رمنده ی تو
ایران اگر دله تو را شکستند
تورا به بند کینه بستند
چه عاشقانه بی نشانی که پایه درد تو نشستند
که پایه درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد که جانه من فدای ایران
تو ماندیو زمانه نو شد خیاله عاشقانه نو شد
هزار دل شکست و آخر هزار و یک بهانه نو شد
ایران به خاک خسته ی تو سوگند به بغض خفته ی دماوند
که شوقه زنده ماندنه من به شادیه تو خورده پیوند
به شادی تو خورده پیوند
ایران اگر دل تو را شکستند تورا به بند کینه بستند
چه عاشقانه بی نشانی که پای درد تو نشستند
که پای درد تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shaparak

Shaparak

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
320
پسندها
2,117
امتیازها
12,213
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
تیتراژ سریال زمانه

کدوم خواستن ، کدوم جون ، کدوم عشق
شاید خیلی از این حرفا دروغه


تا وقتی با همیم از عشق می گیم
نباشیم قولمون حتی دروغه


از این عشقایی که زنجیر میشه
هوس هایی که دامن گیر میشه


میترسم چون دلم بی اعتماده
به احساسی که بی تاثیر میشه


نه اینکه عاشقی حال خوشی نیس
نه اینکه زندگی بی عشق میشه


فقط کاش بین این حسای مبهم
بفهمم آخرش چی عشق میشه ؟!


مث حرفی که نگاهی نمیگفته و میگفته
اتفاقیه که که گاهی نمیفته و میفته


حس یخ زدن تو آتیش حال سوختن تو سرما
تو بیداری یه خیاله یه حقیقته تو رویا


تو فکر عشق نیستیم و پیداش میشه
ولی وقتی که باید باشه میره
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shaparak

Shaparak

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
320
پسندها
2,117
امتیازها
12,213
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
تیتراژ سریال در مسیر زاینده رود
غروبم مرگ ِ رو دوشم ، طلوعم کن تو میتونی
تمومم سایه می پوشم شروعم کن تو میتونی


شدم خورشید غرق ِ خون میون مغرب دریا
من ُ با چشمای بازت ببر تا مشرق رویا


دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه
که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه


چه راه هایی که رفتم تا بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقایی که گاهی هست و گاهی نیست


تو خوب سوختن ُ میشناسی سکوت ُ از اونم بهتر
من آتیشم یه کاری کن نمومنم زیر خاکستر


میخوام مثل همون روزا که بارون بود و ابریشم
دوباره تو حریر تو مثل چشمات ابری شم


دلم با هر تپش با هر شکستن داره می فهمه
که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Shaparak

Shaparak

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
320
پسندها
2,117
امتیازها
12,213
مدال‌ها
5
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
تیتراژ سریال میوه ی ممنوعه

میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره


وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره


ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه


عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س
از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس

نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه
 
امضا : Shaparak

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,327
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • #18
ترانه سریال کمکم کن

میون مرگ و زندگی پر از هراس رفتنم

یه روح زخمی که دیگه چیزی نمونده از تنم

من از خودم فراریم تو لحظه های بی خودی

سوال آینه با منه تا تو نگاه من شدی

تموم سختی سفر همین سوال ساده بود

انگار کسی از آخر جاده خبر نداده بود

با اینکه تو وسوسه هام رو شده دستم پیش تو

واسه ندیدن دلم چشمامو بستم پیش تو

هرجا ه*و*س پای منو رو حق آدما گذاشت

به آرزو رسیدنم برای من فایده نداشت

وقتی فریب آدما اول فریب خودمه

تموم زخمی که زدم آخر نصیب خودمه

"افشین یداللهی"
بااجازه شاپرک جان
 
امضا : زینب میشی

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
3,000
پسندها
3,127
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #19
آخر قصّمه اما قصّه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست

آرزو ها مو برای خاطراتم دوره کردم
کجای خاطره باید پِیِ آرزوم بگردم

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست

برکۀ امن و نمی خوام وقتی موج خطری نیست

می رسم نه واسه موندن من مسافرم همیشه

مثل نوری که میاد و رد میشه از دل شیشه

آخر قصّمه اما قصّه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست

خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکه امن و نمی خوام وقتی موج خطری نیست
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
3,000
پسندها
3,127
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #20
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره

وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره

ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س
از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس

نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا