متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها خاطرات خانه‌ی پدری

  • نویسنده موضوع Ghazaleh.Sh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 135
  • بازدیدها 2,434
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام
من تو لین تایپک می‌خوام دلنوشته‌ها و شعرهای دیگران رو قرار بدم؛ خوشحال می‌شم توی رونق گرفتن تایپک مشارکت بشه!
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #2
«خدا از "هیس "خوشش نمياد! »
مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،
آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ،
از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه
مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز
از لپ هام گرفت تا گل بندازه
تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده
خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم
گفتم : من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره
گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره
حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت :
جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود
بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ
سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
وقتی می‌بینی آدم‌ها چه آسان با نبودنت کنار می‌آیند،
پی می‌بری که برای جهان هیچی.
برای بعضی‌ها نبودنت تا سه روز محسوس است,
برای بعضی تا سه ماه,
برای بعضی تا یک‌سال.
خلاصه زندگی باید ادامه پیدا کند
و برای اغلب مردم،
ادامه پیدا کردن از هر چیزی مهمتر است.
حتی از یاد تو.
آری، "بهار در گلِ شیپوری مدام گرم دمیدن" است
و نمی‌توان زندگی را جز چند لحظه‌ی کوتاه متوقف ساخت
تا برای گلی که سر به باد داده است، ادای احترام کرد.
دقیقه‌ای سکوت، مجلسی برای بزرگداشت و دیگر تمام شد.
خوب در این آگاهی از شأن والای هیچ بودن در چشم جهان و جهانیان، چه فایده‌ای نهفته است؟
شاید کمترین فایده‌اش این باشد
که بلند شوی،
در کتری آب بریزی و بگذاری بجوشد.
با تأنی چای دم کُنی و کمی بهارنارنج هم در قوری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #4
گاهی شما حس می کنید که مصیبت ها و پیشامدهای ناگوار به جای کم شدن بیشتر می شوند.
نگران و مضطرب نشوید چشمانتان را ببندید و با ایمان کامل چنین دعا کنید :
"اراده تو بر زندگی ام جاری می گردد"
و آنگاه که چنین گفتید خداوند حتی اگر لازم باشد معجزه نیز می کند ولی تنها زمانی چنین خواهد کرد که خود را کاملا به او سپرده باشید.
خداوند همیشه به شما فکر می کند.
ولی تنها زمانی می تواند به کمکتان بشتابد که شما نیز کاملا فقط به او تکیه کرده باشید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #5
یک دقیقه سکوت...
بخاطر خجالت کشیدن مردی که درآمدش کفاف زندگیشو نمی داد چه برسد به خرید عید و پای رفتن به خونه رو نداشت
یک دقیقه سکوت...
بخاطر شرمندگی مردی که لباس چروکیده دست دوم رو بنام جنس خارجی تن بچش کرد برویش خندید و در خفا اشک ریخت
یک دقیقه سکوت...
بخاطر زنی که با شرافت تمام غرورش را زیر پا گذاشت و خونه تکونی دیگران رو انجام داد و خانم خونه اربابی کرد براش ولی تسلیم هیچ نامردی نشد
یک دقیقه سکوت...
بخاطر تبسم مصنوعی بر کنج لب زنی که چرخ کرده سنگدونی مرغ رو بجای گوشت چرخ کرده بخورد بچه در آرزوی کبابش داد
یک دقیقه سکوت...
بخاطر مستاجری که سر درد رو بهونه کرد و دستمال بر سر بست و پتو بر سر کشید و گریه کرد برای عید که صاحبخونه در قبال اجاره های عقب افتاده جوابش کرده بود
یک دقیقه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #6
بگذار به تو بگویم که خدا هر روز می‌آید و بر درهایت می‌کوبد.
گاهی همچون باد می‌آید و بر درهایت می‌کوبد، اما تو درها را باز نمی‌کنی.
گاهی با باران می‌آید اما تو به زیر باران نمی‌روی و از او سیراب نمی‌شوی.
تو پنهان می‌شوی، چترهایت را باز می‌کنی.
تو چترهای روانی داری و وقتی او می‌آید دوری می‌کنی.
وقتی می‌خواهد با تو روبرو شود فرار می‌کنی.
او مدام می‌آید.
او در هر لحظه از زندگیت می‌آید و در جستجوی توست، اما تو مدام دوری می‌کنی.
او را دریاب و خوش‌آمد بگو و در آغوشش بگیر.
وقتی خدا می‌آید آماده‌ی تسلیم باش.
در او ناپدید شو.
نیایش‌وار و رقصان و خندان و با عشق در او ناپدید شو.
با شاد بودن در او ناپدید شو
#اوشو
٭٭٭
نامه‌ای به دختران سرزمینم...
چند اعتراف تلخ پدرانه و چند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #7
نسل مزخرفی بودیم !
نسل انتخاب بین بد و بدتر ! ...
به ما که رسید رودخانه ها خشکید ، جنگل ها سوخت و ابر ها نبارید
دل به هر کس دادیم ، قبل از ما دل داده بود
نسلی هستیم نه به پدرمان رفتیم و نه به مادرمان ..... بلکه به فنا رفتیم
نسلی هستیم از بیرون تحریم شدیم !!!! از داخل فیلتر ....هم از دزد می ترسیم هم از پلیس !!!
حیف .... !!!!
نسل دیدن و نداشتن ، خواستن و نتوانستن ،رفتن و نرسیدن
نسل آرزو های که تا آخرش بر دل ماند
نسل آهنگ های سوزناک
نسل طلاق هفتاد درصد
نسل فیس بوک از سر بی کسی
نسل درد و دل با هر کسی
نسل ماندن سر بی راهی
نسلی که ناله های همو فقط لایک می کنیم
نسل خوابیدن با اس ام اس
نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ...
نسل کادو های یواشکی
... یادمان باشد وقتی به جهنم رفتیم بگوییم یادش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #8
یادمه تابستونا غروب جا رو پهن میکردیم پشت بوم که نم بشینه روش، شب خنک باشه ...
٭٭٭
صدام حسین، چند سال پیش در انتخابات سراسری، نود ‌و نُه و نیم درصد رأی موافق به دست آورد و همین خود یک نمونه است بر اینکه بعضی از انتخاباتها در دنیای امروز چه مفهومی می‌توانند داشته باشند.
با این حال، سرنوشت صدام می‌نماید که بازخواستِ روزگار، چندان هم بیکار نمی‌نشیند. همین شصت ساله‌ی اخیر کسانی که ناظر این دوران بوده‌اند، به چشم خود دیده‌اند آنچه را که باید دید: هیتلر، پینوشه، میلسویچ، و اکنون صدام
همان کسانی که مردم برای او شوریده‌وار دست می‌زدند، او را بر سرِ دست بلند می‌کردند، چون روزگار برگشت، مجسمه‌اش را به زیر افکندند و بر مرگش پایکوبی کردند.
در حالی که آن زمان هم اعمالِ او از چشمِ هیچ‌کس پنهان نبوده،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #9
از سخن های عجیب نامزدها خسته ایم
روی صحبت های آن ها گوش خود را بسته ایم
گوییا از دید آن ها مردم ما اُسکولند
یا که این مردم به زعم این جماعت مُنگلند
یا که سی چل سال در خواب عمیقی بوده اند
سال های عمر خود در خواب خوش پیموده اند
یا که چل سال گذشته جمله خارج بوده اند!
دور از پست و مقام و دغدغه آسوده اند
نامزد پس هیچ تقصیری ندارد این میان
گر که بوده مشکلاتی، بی خبر باشد از آن
آمده پس هر بلایی بر سر ایران ما
می کند خود را و ده پشتش مبرا از خطا
ادعا دارند : مسئولین کشور فاسدند
بی بخار و بیسواد و کله پوک و حاسدند
گر به کار مملکت برنامه و تدبیر نیست
نامزدها را به قدر ذره ای تقصیر نیست
چون مگر قبلاً وکیلی یا وزیری بوده اند؟
یا رئیس کل و یا جایی دبیری بوده اند؟
کار دولت های قبلی جمله هردمبیل و کشک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Ghazaleh.Sh

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,010
پسندها
5,319
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #10
آموزگار زندگی با عجله داشت میرفت تا خود را
به کلاس روزگار برساند. میدانست که الان در کلاس "غوغا "همه چیز را به هم ریخته است
کلاس تاریک بود
"حسد "و "کینه" و" دو رویی" ته کلاس نشسته بودند و در فکر آزار و اذیت دیگران بودند .
"ترس" از پشت پنجره به بیرون نگاه میکردمنتظر دوست صمیمی اش بود با دیدن "نگرانی "حالش کمی بهتر شد. چون هردو همدرد بودند و همیشه کنار هم می نشستند وتنها سکوت میکردند .
"فداکاری" با ورودش روح تازه ای در کالبد کلاس دمید .
"مهربانی" و" صمیمیت" روی نیمکت ردیف اول کمی جابجا شدند تا "یکرنگی" نیز کنارشان جا شود .
"شیطنت" و "بازیگوشی" طوری که" نظم " آنها را نبیند بین خودشان "تمسخر "تقسیم میکردند .
"عشق" با "طنازی" که آمدند کلاس کمی روشنتر شد .
صدای قهقهه "شادی" که آمد همه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا