خوب اول یه دل سیر آبجیام و مامان بابام و بغل میکنم و میبوسمشون ولی نمیزارم بفهمن بعد به بهونهی رفتن به مسافرت از خونه میزنم بیرون میرم پیش دختر عموهام و حسابی میخندیم و میدونم اگه بهشون بگم دارم میمیرم باور نمیکنن بعد میرم پیش نامزدم به اون میگم که قراره بمیرم و حسابی گریه میکنم تو بغلش بعد ازش میخوام من و از اونجا دور کنه تا مامان بابام دیر تر بفهمن مردم بهش میگم خیلی دوسش داشتم