- ارسالیها
- 3,175
- پسندها
- 36,602
- امتیازها
- 69,173
- مدالها
- 40
- سن
- 22
- نویسنده موضوع
- #11
صدای جیر دوبارهی در، میرفت که اعتراض لونای در فکر غوطهور را در آورد که نگاهش، با صورت جدی پسر تلاقی خورد. دست او سوی داخل رفته و صدایش خطاب به او، گفت:
- نمیری تو؟
لب لونا گیر دندانهایش شد. سرش را کج کرد و با کمی تعلل، زیر لب گفت:
- برم؟ یعنی...چرا برم؟
دستش را دوباره به دستگیره گرفت و گفت:
- اگه نری تو قول نمیدم آخرش رو اسپویل نکنم!
رفتارهایش کمی دستپاچه بود. داشت خلاف میکرد و لونا به خوبی متوجه بود که چقدر تحت فشار است.
از جایش بلند شد و حینی که سویش قدم میگذاشت، انگشت اشارهاش را بالا گرفت و گفت:
- از اسپویلرا متنفرم ولی تو یکی...معرکهای!
لبخند پسر برایش کمی آشنا بود. دندانهای سفیدش میدرخشید و لونا حتم میداد دهانش بوی خمیردندان نعنایی میداد. نعنا! در دل گفت به...
- نمیری تو؟
لب لونا گیر دندانهایش شد. سرش را کج کرد و با کمی تعلل، زیر لب گفت:
- برم؟ یعنی...چرا برم؟
دستش را دوباره به دستگیره گرفت و گفت:
- اگه نری تو قول نمیدم آخرش رو اسپویل نکنم!
رفتارهایش کمی دستپاچه بود. داشت خلاف میکرد و لونا به خوبی متوجه بود که چقدر تحت فشار است.
از جایش بلند شد و حینی که سویش قدم میگذاشت، انگشت اشارهاش را بالا گرفت و گفت:
- از اسپویلرا متنفرم ولی تو یکی...معرکهای!
لبخند پسر برایش کمی آشنا بود. دندانهای سفیدش میدرخشید و لونا حتم میداد دهانش بوی خمیردندان نعنایی میداد. نعنا! در دل گفت به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر