متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نبض زلف | پرنده‌سار کاربر انجمن یک رمان

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #11
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #12
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #13
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #14
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #15
سوار اسبش شد و افسار را دست گرفت. رینا چه راحت و خجسته‌دل می‌گفت فکر اسارت آن دختر را از سرش بیرون کند. نیشخندی زد و پایش را در رکاب کرد. برای نجات تنها بازمانده‌ی خانواده‌اش صدها نفر را هم قربانی می‌کرد. یک دختر و چند سرباز بی‌چاره که رقمی نبودند.
مسافت طولانی و خسته‌کننده‌ای را زیر نور ماه و ستارگان طی کرد تا به خوابگاه ارتش سلطنتی برسد. استید هم خسته و بی‌حوصله بود. این را زاک، از گام‌های سنگینش می‌فهمید. او را قدم‌زنان و کلافه، تا اصطبل کنار خوابگاه همراهی کرد. از اینجا به بعد را استید بهتر بلد بود. به عنوان وداع و شب بخیر، دست نوازشی به روی صورتش کشید. و رفت.
در اتاق مشترکش با جورج را باز کرد. نگاه بی‌حوصله‌ای در تمام اتاق چرخاند؛ پنجره، تمام قد باز و جورج، بی‌لباس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #16
خدای بزرگ خیلی خوشحالم بالاخره تونستم متن مخفی رو با فونت گندم بنویسمممم سیمبنتیسنمتبیسنمکل

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #17
بعد از مدت‌هااا "---"
ولی خب موردی نداره؛ زندگی همین شروع‌های دوباره‌ست :د

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #18
و بعد، بدون آنکه منتظر شنیدن پاسخی از جانب زاک بماند، ادامه داد:
- خیلی تدارک دیدن برای امشب. میگن آلن شاو هر چهار سال یک بار تو روز تولد شاهدخت میاد اینجا و ضیافتی بر پا می‌کنه که همه انگشت به دهن می‌مونن! باورت میشه؟
به سمت کمد لباس‌هایش رفت:
- من که باورم نمیشه! اصلاً باورم نمیشه می‌تونم صدای نواختنش رو با گوش‌های خودم بشنوم! خدای بزرگ!
کت آبی‌رنگی را از کمد بیرون کشید و به یقۀ آن نگاه کرد. چشم‌هایش ریز شدند:
- این کت منه یا تو؟
زاک با بی‌حوصلگی نگاهش را از پاهایش گرفت. جورج با پیراهنِ سفید و اتوکرده‌ای وسط اتاق ایستاده و به یونیفرم توی دستش خیره مانده بود و سعی داشت صاحبش را کشف کند.
- معلومه که مال خودته. چرا فکر کردی من لباسامو می‌ذارم پیش لباسای تو که بوی گند عرق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #19
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kallinu

Kallinu

کاربر فعال بخش
سطح
18
 
ارسالی‌ها
584
پسندها
9,695
امتیازها
24,973
مدال‌ها
26
  • نویسنده موضوع
  • #20
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kallinu

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا