- ارسالیها
- 16
- پسندها
- 684
- امتیازها
- 4,013
- مدالها
- 1
پایه هفتم بودم از دم در باشگاه منتظر بودم بابام بیاد یه دختر رد شد اشغال پرت کرد
منم دوستدار محیط زیست گفتم خانم اشغالتو بردار یه ایش گفت رد شد منم عصبی شدم اشغالوپبرداشتم رفتم دستشو کشیدم برگشت سمتم همین کهروشو کرد سمتم اشغالو چپوندم تو دهنش یه جیغ زد شروع کرد فحش دادن منم یه سیلی زدم تو گوشش. از کنارش بی هیچ حرفی رد شدم بابام اومد منم رفتم فردا رفتم مدرسه
معلممون درمورد انسان های بیفرهنگ یکم صحبت کرد بعد گفت دخترم دیروز اشغالشوانداخته تو سطل زباله یه بیشعور اشغالو در اورد چپونده تو دهنش بعدم بهش سیلی زده. من ماتم برد باورم نمیشد دختره دختر دبیرمون بوده
یهو گفت ((دخترم امروز اومده مدرسه باهاش اشنا شین ))
من قبض روح شدم حالت تهوع گرفتم یهو دختره اومد تو دیدم خودشه وای باورم...
منم دوستدار محیط زیست گفتم خانم اشغالتو بردار یه ایش گفت رد شد منم عصبی شدم اشغالوپبرداشتم رفتم دستشو کشیدم برگشت سمتم همین کهروشو کرد سمتم اشغالو چپوندم تو دهنش یه جیغ زد شروع کرد فحش دادن منم یه سیلی زدم تو گوشش. از کنارش بی هیچ حرفی رد شدم بابام اومد منم رفتم فردا رفتم مدرسه
معلممون درمورد انسان های بیفرهنگ یکم صحبت کرد بعد گفت دخترم دیروز اشغالشوانداخته تو سطل زباله یه بیشعور اشغالو در اورد چپونده تو دهنش بعدم بهش سیلی زده. من ماتم برد باورم نمیشد دختره دختر دبیرمون بوده
یهو گفت ((دخترم امروز اومده مدرسه باهاش اشنا شین ))
من قبض روح شدم حالت تهوع گرفتم یهو دختره اومد تو دیدم خودشه وای باورم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.