یه مردی بود که هر شب جمعه میرفت بهشت زهرا و بالای یه قبری مینشست و زار زار گریه میکرد و میگفت: چرا رفتی و منو بدبخت کردی… بهش گفتن این کیه که هر شب جمعه سر مزارش گریه میکنی؟! برادرته؟
پدرته؟
بچته؟
کیته؟ میگه: هیچکدوم!...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بابام: اون چهارتا سیم که آویزونه رو می بینی
من: آره
بابام: خب دوتاشو بردار
من: برداشتم
بابام: چیزی حس نمی کنی؟
من: نه
بابام: حالت خوبه؟
من: آره
بابام: خب پس به اون دوتای دیگه اصلا دس نزن برق داره!
(من و بابام موقع تعمیر کولر خونه)