طنز خانوادگی

[Amin~]

بابام اومده بهم میگه:
پاشو برو ماشین رو بزار تو پارکینگ
میگم:

بابا به خدا خسته م، نمی تونم !!!
میگه: ۱۰۰ تومان می دم برو، منم خسته م…
میگم: بیخیال …
۱۰۰ تومان میدم خودت برو …
پاشده شلوارش و می پوشه و میگه
مرد نیستی اگه ندی! پای مردونگیم موندم ۱۰۰ تومان پیاده شدم بهش دادم !!!
داد میزنه میگه:
خانوم پاشو بیا بریم معجون بخوریم

یعنی محبت تو این خونه موج میزنه

 

[Amin~]

‏ازدواج کردن ما اینجوری بود که پدر بزرگ
مرحوم شب جمعه ها نوه های پسری که به


سن ازدواج رسیده بودن و میفرستاد حموم
بعد از اومدن کف دست راستشون و بومیکرد

هرکدوم بوی صابون میداد میگفت برا این زن بگیرید...

ما هم که مجرد موندیم بخاطر


اینکه چپ دست بودیم و مرحوم هیچوقت این رو نفهمید.

 

[Amin~]

یکی از فامیلامون اسم بچشو
گذاشته سپنتا!!!!















هرموقع مامانش صداش میزنه
من سریع میگم 15تا

 

[Amin~]

ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮔﻢ ﮔﻔﺘﻪ
ﭼﻮﻥ ﺁﭘﺎﻧﺪﯾﺴﺘﻮ ﻋﻤﻞﮐﺮﺩﯼ...


ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﻨﺖ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺩ ﻣﻌﺪﻩ ﺭﻭ
ﺗﻮ ﺷﮑﻤﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ...

خلاصصصصصصصه...
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻮﭘﺨﻮﻧﻪ...

هي ترررررررر ررر
ترررررررررررررررررررر

الانم دارم با کلاه ايمني و ماسک براتون
پست ميذارم!


آخه صبحونه تخم مرغ آب پز با سيب زميني زده تو رگ ، ميفهمي که چي ميگم !



تخخخخخخم مرررررغ !!!
نخند...
درک کن !

 

[Amin~]

‏گروههاي تلگرام خانوادگي منحل نميشن، بلكه هر چند وقت يك بار همه لفت ميدن و يه نفرو ميپيچونن يه گروه جديد مي‌زنن.



اون سری با شوهرخالم دعواشون شده بود همین کارو کردن اسم گروهم گذاشتن: همه خوبا به جز نادر ‎

 

[Amin~]

نشستیم با فک و فامیل اسم فامیل بازی میکنیم داییم میوه از ‘ی’ نوشته

یه کیلو خیار..!!
هیچ جوریم زیر بار نمیره که قبول نیست

 

[Amin~]

دیشب تو‌ تلویزیون روانشناسه میگفت هر روز الکی ده دقیقه بخندید حالتون خوب میشه،




الان داشتم الکی یکم واسه تست میخندیدم مادرم منو دید، نیم ساعته زیر لب یسری دعا زمزمه میکنه فوت میکنه سمتم

 

[Amin~]

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣَﺪﻩ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ …
ﺍﻟَﺎﻥ ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﮐﺘﺮ شریعتی ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﻧﻢ


ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻧﯿﻦ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ

 

[Amin~]

با بابام با ماشین داشتیم میرفتیم
ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺩﯾﺪﯾﻢ 4 ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﮕﻞ
ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻧﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺑﻪ ﺑﺮﺳﻮﻧﯿﻤﻮﺷﻮﻥ ؟
ﺑﺎﺑﺎ ﻫﻢ ﺯﺩ ﺭﻭ ﺗﺮﻣﺰ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﯾﺪ ...
ﺁﺩﺭﺳﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺎﻻ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ :
ﻣﺎ ﮐﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﯿﺸﯿﻢ
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﺭ ﺳﻤﺖ ﻣﻨﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ
ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﮐﺖ O_O
ﮐﻤﺮﻡ ﺷﮑﺴﺖ

 

[LEYLA MOSLEHI]

بابام میگه چیکار میکنی سرت همش تو گوشیه؟

گفتم: کار صادرات و واردات

گفت: یعنی چی؟

گفتم:جوکهای این گروه رو صادر میکنم به اون گروه٬ جوکهای اون گروه رو وارد میکنم ب این گروه


هیچی دیگه بابام صادرم کرد تو کوچه