متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه ملورین دوست خاموش | ام.فاخر کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع M.Fakher
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 254
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
"به نام او"
کد داستان‌کوتاه: 396
ناظر: °•°•Pajhwok•°•° °•°•Pajhwok•°•°


نام داستان کوتاه: ملورین دوست خاموش
نام نویسنده: ام.فاخر
ژانر: #درام
همدمی از جنس پولک‌های نقره‌ای، دمی نازک و رقصان و باله. مهربان و پرسکوت گوش می‌سپارد به سخنان و داستان‌های درام اما واقعی رز که با شوق و ذوق برای او تعریف می‌کند، همدمی مناسب برای او و تنهایی‌هایش در زندگی کم‌احساسی که همه ادعای عاشق بودن دارند اما حتی از کنار کوچه‌ی عشق گذر هم نکرده‌اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : M.Fakher

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #2
1633244326563.png
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب ژانرِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Shiva.Panah
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
ملورین، من بین آدم‌ها تنهام، خیلی تنها! اما تقصیر من نیست ملورین، انگار خود آدم‌ها می‌خوان دوستشون نداشته باشم، از نظر اون‌ها من زیادی برای یه رابطه‌ی دوستانه یا عاشقانه رمانتیکم اما نه ملورین! من فقط زیادی اهمیت میدم.
 
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #4
در چوبی را باز می‌کند و به سرعت وارد خانه می‌شود، دانه‌های برف را از روی موها و کلاه قرمزش می‌تکاند و صدای بلندش را در خانه سر می‌دهد:
- کریسمس مبارک ملورین!
کت سورمه‌ای و گرمش را روی آویز دیوار چوبی می‌گذارد و چکمه‌هایش را با روفرشی‌ای سبک تعویض می‌کند، به سوی پذیرایی کوچکش می‌رود و پاکت‌های خرید را کنار تنگ گرد و نسبتاً بزرگ روی میز دو نفره‌ی مربعی‌اش می‌گذارد و می‌گوید:
- ببین چی خریدم ملورین؛ یه عالمه آبنبات و وسایل تزئینی گرفتم!
چند تا از آبنبات‌های راه راه سفید_قرمز را که انتهایش همانند عصایی خمیده است از لبه‌ی تنگ شیشه‌ای آویزان می‌کند و روبانی قرمز را به دور تنگ گره می‌کند و سپس با ذوق می‌گوید:
- بفرما! یه تنگ خوشگل برای یه دوست خوشگل! خوب شد؟
ماهی نقره‌ای با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #5
درخت را ابتدا توسط رشته‌ چراغ‌های کوچکی تزئین می‌کند و سپس چهار چراغ‌ گرد توپی را بر می‌دارد و توسط گیره‌ای از درخت آویزان می‌گرداند و جلوه‌ای رنگی به درخت سبز تیره‌ی مقابلش می‌دهد و در حین اینکه یکی از آبنبات‌های عصا شکل را از درخت آویزان می‌کند، می‌گوید:
- می‌دونی ملورین؟ امیدوارم کریسمس سال بعد دیگه تنها نباشم.
لحظه‌ای به ملورینش می‌نگرد و سپس چشمان بادامی‌اش را درشت می‌کند و گویا که ماهی اعتراضی کرده باشد سریع می‌گوید:
- اشتباه نکن ملورین من از وجود تو و خلوت بینمون خوشحالم، اما امیدوارم که یکی دیگه هم باشه که بتونم باهاش صحبت کنم... تو شنونده‌ی خیلی خوبی هستی اما بعضی اوقات نیاز دارم که شخص مقابلم هم باهام صحبت کنه و خب... موضوع کریسمسه! من از کریسمس‌های بی‌صدا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
رز، خوشحال گلدان کاکتوس کوچک را در دستش محکم می‌گیرد و وارد می‌شود و مانند همیشه صدای نازکش‌ را در خانه سر می‌دهد:
- سلام ملورین من اومدم.
پالتوی گرم خردلی‌اش را به همراه شال‌گردن و کلاه بافت قهوه‌ای‌اش از تن می‌کند و روی آویز‌های چوبی‌ای که نزدیک در روی دیوار نصب شده می‌گذارد و به سمت راست می‌رود و وارد پذیرایی می‌شود و از چهارچوب پذیرایی به سمت چپ، محل قرارگیری پنجره، درست‌ همان‌جایی که تنگ ماهی‌اش بر روی میز شکلاتی قرار دارد، نگاه می‌اندازد. کاکتوس را بالا می‌گیرد و رو به ماهی‌اش با شوق موجود در چشمان سبزش می‌گوید:
- یه دوست جدید آوردم ملورین، ببینش!
و خودش نیز همراه حرفش به کاکتوس کوچکی نگاه می‌کند که تیغ‌های نازک اما تیزش دسته دسته از جای جای پوست سبز و محکم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.Fakher
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4
بازدیدها
1,914

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا