گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان کارد به استخوان می‌رسد | مبینا قریشی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ستین؛
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 1,063
  • کاربران تگ شده هیچ

ستین؛

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/1/21
ارسالی‌ها
1,056
پسندها
24,403
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
بهمانی هم چه اعجوبه ای هست
سلام و بای بای‌ت رو در نظر می‌گیرم
*فقط اشک
رو نمی‌کرد:roflmtao:
البته خب آب هم نبود وگرنه شنای پروانه می‌ره محشر:984:
 
امضا : ستین؛
  • Haha
واکنش‌ها[ی پسندها] ZOHREH73

masihe.ch

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
5/10/20
ارسالی‌ها
281
پسندها
4,400
امتیازها
16,513
مدال‌ها
12
سطح
11
 
  • #12
بذار لذتمونو ببریم گفتمان میخوای چیکار بابا
 
امضا : masihe.ch

ستین؛

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/1/21
ارسالی‌ها
1,056
پسندها
24,403
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
امضا : ستین؛
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] masihe.ch

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,375
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • #14
سلام به مادرزنِ مهرگان
آخرین باری که دیدگاهمو نسبت به رمان بهت گفتم صفحه‌ی دهم بود، اونم به خاطر نقد
فکر نکنم تا حالا هیچ‌وقت خارج از اصول نقد و به چشم یه مخاطب بهت گفته باشم چقدر خودت و دنیای کاردت قشنگین
خب الآن بعد خوندن نوزده صفحه می‌خوام برات تعریف کنم چقدر شیفته‌ی دنیاییم که آفریدی
می‌دونی من نمی‌تونم زلفا رو رو مخ تلقی کنم چون عمق زخمشو حس می‌کنم، درست مثل یه اقیانوس و به نظرم این از قلم تویی منشاء می‌گیره که این کارکتر رو قابل درک آفریدی. من تضاد بین مهرگان و زلفا و در عین حال یکسان بودنشونو حس می‌کنم. این‌که چقدر با حوصله از آشنایی تا ازدواجشون رو چیدی و من هیچ‌وقت سِیری به این منظمی و دقیقی ندیده بودم.
انگار ذهن وسواسی زلفا چیده بودتش که این‌قدر دقیق بود. کارد جز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

ستین؛

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/1/21
ارسالی‌ها
1,056
پسندها
24,403
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
سلام به مادرزنِ مهرگان
آخرین باری که دیدگاهمو نسبت به رمان بهت گفتم صفحه‌ی دهم بود، اونم به خاطر نقد
فکر نکنم تا حالا هیچ‌وقت خارج از اصول نقد و به چشم یه مخاطب بهت گفته باشم چقدر خودت و دنیای کاردت قشنگین
خب الآن بعد خوندن نوزده صفحه می‌خوام برات تعریف کنم چقدر شیفته‌ی دنیاییم که آفریدی
می‌دونی من نمی‌تونم زلفا رو رو مخ تلقی کنم چون عمق زخمشو حس می‌کنم، درست مثل یه اقیانوس و به نظرم این از قلم تویی منشاء می‌گیره که این کارکتر رو قابل درک آفریدی. من تضاد بین مهرگان و زلفا و در عین حال یکسان بودنشونو حس می‌کنم. این‌که چقدر با حوصله از آشنایی تا ازدواجشون رو چیدی و من هیچ‌وقت سِیری به این منظمی و دقیقی ندیده بودم.
انگار ذهن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ستین؛

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,597
پسندها
21,375
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
سن
17
سطح
28
 
  • #16
دفعه قبل که اومدم این‌جا مادرزنِ مهرگان بودی؟ بذار این بار مادرشوهر زهرا صدات کنم
الان می‌فهمم هیچ نوتیفی قشنگ‌تر از نوتیف اشتراک گفتمان رمان نیست. پس بذار این‌طور شروع کنم، من اون اوایل اصلا عنوانتو درک نمی‌کردم. این‌طور بودم که چرا باید چنین عنوان طویل و درازی رو یه نفر بذاره برای رمانش؟ دختر‌ه‌ی بدبخت لابد عنوانش کم اومده:"
اما الان که در این نقطه‌ی رمان وایسادم و زلفا رو نگاه می‌کنم با خودم میگم شاید کارد حتی از استخونشم رد شده باشه. به نظرم کلماتت واقعا یه کاردن، و تمامشون به استخون من یکی رسیدن لااقل. دیگه حال و روز زلفا که گفتن نداره.
از اونایی هستی که همه چیو بی‌نقص می‌نویسه و برای همین رمانش طولانی میشه، بعد باید بهش چش غره رفت و گفت این هنوز رمانش تموم نشده؟ از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Violinist cat❁

ستین؛

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/1/21
ارسالی‌ها
1,056
پسندها
24,403
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
دفعه قبل که اومدم این‌جا مادرزنِ مهرگان بودی؟ بذار این بار مادرشوهر زهرا صدات کنم
الان می‌فهمم هیچ نوتیفی قشنگ‌تر از نوتیف اشتراک گفتمان رمان نیست. پس بذار این‌طور شروع کنم، من اون اوایل اصلا عنوانتو درک نمی‌کردم. این‌طور بودم که چرا باید چنین عنوان طویل و درازی رو یه نفر بذاره برای رمانش؟ دختر‌ه‌ی بدبخت لابد عنوانش کم اومده:"
اما الان که در این نقطه‌ی رمان وایسادم و زلفا رو نگاه می‌کنم با خودم میگم شاید کارد حتی از استخونشم رد شده باشه. به نظرم کلماتت واقعا یه کاردن، و تمامشون به استخون من یکی رسیدن لااقل. دیگه حال و روز زلفا که گفتن نداره.
از اونایی هستی که همه چیو بی‌نقص می‌نویسه و برای همین رمانش طولانی میشه، بعد باید بهش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ستین؛

MONTE CRISTO

سرپرست بازنشسته
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
11/9/21
ارسالی‌ها
4,498
پسندها
50,689
امتیازها
77,373
مدال‌ها
79
سن
19
سطح
38
 
  • #18
به کی میگی ستون شکسته؟؟؟ اگه من ستون شکسته بودم باید کلا قید اینجا اومدن رو میزدم هر چند دلم خون شده از دستت ولی خب من هنوز تو رو ننه زلفای خودم می‌بینم

هر چیزی که نقد کردم توی گپ نظارت رو بریز دور این چه پشم ریزونیه راه انداختی دیدی گفتم این آیدا یه شکری خورده؟؟؟ دیدی؟؟؟ کیف کردی؟؟؟ مهرگان برادر دینی همه‌ی ماس و چون منو توی داستان به عنوان یه بچه آوردی سونیا نیستم اگه تو رو معشوق خاویر نکنم صب کن دارم برات:) حالا مهرگان رو قسمت زنای داستانت میکنی؟؟؟ خلاصه کنم برات از داستان خوشم میاد ولی این تیکه‌هاش خیلی غمناک شده و باس بگم چقد خوشحالم که مرخصی هستم و قرار نیست اون قسمت‌ها رو بخونم

دیدم تو گپ گفتی شنبه‌ها از رگ گردن نزدیک‌ترن باید گفت باکی نیست با کی سفسطه می‌کنی؟؟؟ ۲۳ مرداد از اونم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MONTE CRISTO

ستین؛

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/1/21
ارسالی‌ها
1,056
پسندها
24,403
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
به کی میگی ستون شکسته؟؟؟ اگه من ستون شکسته بودم باید کلا قید اینجا اومدن رو میزدم هر چند دلم خون شده از دستت ولی خب من هنوز تو رو ننه زلفای خودم می‌بینم

هر چیزی که نقد کردم توی گپ نظارت رو بریز دور این چه پشم ریزونیه راه انداختی دیدی گفتم این آیدا یه شکری خورده؟؟؟ دیدی؟؟؟ کیف کردی؟؟؟ مهرگان برادر دینی همه‌ی ماس و چون منو توی داستان به عنوان یه بچه آوردی سونیا نیستم اگه تو رو معشوق خاویر نکنم صب کن دارم برات:) حالا مهرگان رو قسمت زنای داستانت میکنی؟؟؟ خلاصه کنم برات از داستان خوشم میاد ولی این تیکه‌هاش خیلی غمناک شده و باس بگم چقد خوشحالم که مرخصی هستم و قرار نیست اون قسمت‌ها رو بخونم

دیدم تو گپ گفتی شنبه‌ها از رگ گردن نزدیک‌ترن باید گفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ستین؛

MONTE CRISTO

سرپرست بازنشسته
کاربر قابل احترام
تاریخ ثبت‌نام
11/9/21
ارسالی‌ها
4,498
پسندها
50,689
امتیازها
77,373
مدال‌ها
79
سن
19
سطح
38
 
  • #20
به قول افشاریان، نکنه من خوابمو توی خواب دارم خواب می‌بینم؟
این‌جا چه خبرههه :cry:
بله و منم گفتم تو دومین حدس درست رو زدی*-*
با این‌که قراره غمگین‌تر بشه، ولی خب منم خیلی دوست دارم از این قسمتاش بگذرم:(((
خاویر خدابیامرز منظورته؟ *خنده
پس ۲۳ مرداد قراره بیای و بسیار هم عالی*-*
اولین روز اومدنت ۲۰ تا پست بذارم چطوره؟:roflmtao:
خاویر مرحوم؟؟ کی میگه وی یه انجمن رو با خاویر تشنه می‌بره گشنه برمی‌گردونه

به میمنت اومدن من اصلا پارت نمی‌ذاری حبیبی
 
امضا : MONTE CRISTO

موضوعات مشابه

عقب
بالا