متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان شات رمان یازده دقیقه | زهرا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع A_.m
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 565
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A_.m

رو به پیشرفت
سطح
6
 
ارسالی‌ها
127
پسندها
522
امتیازها
2,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام:یازده دقیقه
ژانر: عاشقانه
نویسنده:پائولو کئلیو
خلاصه:
این داستان تقدیم می‌شود به تمامی دختران و زنان پارسی زبان که ناخواسته و در شرایط غیر‌ دلخواه، عشق واقعی را هرگز لمس نکرده‌اند و در مسیر زندگی، دچار سردرگمی و تلاطم یا بطالت و گمراهی شده‌اند.
 
امضا : A_.m

A_.m

رو به پیشرفت
سطح
6
 
ارسالی‌ها
127
پسندها
522
امتیازها
2,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #2
از دفترچه خاطرات ماریا، روزی که مرد سوئیسی را ملاقات کرد.
همه به من می‌گویند که دارم تصمیم اشتباهی می‌گیرم، اما اشتباه کردن بخشی از زندگی است.
جهان از من چه می‌خواهد؟ آیا می‌خواهد که هیچ ریسکی در زندگی نکنم و به جایی برگردم که از آن آمده‌ام. چون جرأت آنکه به زندگی بله بگویم را نداشتم؟
من اولین اشتباهم را در یازده سالگی کردم وقتی آن پسر از من پرسید که آیا می‌توانم به او مداد قرض دهم؛ از آن زمان، تشخیص دادم که بعضی اوقات تو هیچ شانس دومی به دست نمی‌آوری و بهترین این است که هدایایی که به تو می‌دهندرا قبول کنی.
البته ریسک در این کار است، اما آیا این ریسک بزرگ تر از چهل و هشت ساعت در اتوبوس نشستن و تا اینجا و وقوع این حادثه است؟
اگر من قرار است به کسی یا چیزی وفادار باشم، اول از همه باید نسبت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : A_.m

A_.m

رو به پیشرفت
سطح
6
 
ارسالی‌ها
127
پسندها
522
امتیازها
2,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #3
از دفترچه خاطرات ماریا؛ چهار هفته بعد از رسیدن به ژانو
زمان بی پایانی در اینجا گذرانده ام.
زبان آنها را صحبت نمی‌کنم و تمام روزم را از رادیو، موسیقی گوش می‌دهم و در مورد برزیل فکر می‌کنم. سعی می‌کنم دیر تر به پانسیون باز گردم؛ به زبان دیگر؛ من در آینده زندگی می‌کنم و نه در حال حاضر.
یک روز در آینده بلیط می‌گیرم و به برزیل باز می‌گردم و با صاحب پارچه فروشی ازدواج می‌کنم و به نظر های بد خواهانه دوستانی که هیچوقت ریسکی نکرده اند و تنها اشتباهات بقیه مردم را می‌بینند، گوش می‌دهم.
نه! من نمی‌توانم این طور برگردم.
ترجیح می‌دهم وقتی هواپیما از اقیانوس می‌گذرد خودم را به بیرون پرت کنم.
از آنجایی که نمی‌توان پنجره هواپیما را باز کرد، من اصلا انتظار آن را ندارم.
چه قدر مسخره که در هواپیما نمی‌شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A_.m

A_.m

رو به پیشرفت
سطح
6
 
ارسالی‌ها
127
پسندها
522
امتیازها
2,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #4
دفترچه خاطرات ماریا؛ شبی که تمام اشتیاقش برای بیرون رفتن، زندگی یا منتظر ماندن برای زنگ تلفن را از دست داده بود.
امروز را در یک پارک گذراندم. از آنجایی که نمیتوانم پولم را هدر دهم، فکر کردم بهترین آن است که بقیه مردم را تماشا کنم. زمان طولانی را کنار ترن هوایی گذراندم و متوجه شدم بیشتر مردم به دنبال هیجان سوار آن می‌شوند ولی وقتی شروع به حرکت می‌کند، آنها وحشت می‌کنند و در خواست می‌کنند تا ماشین بایستد.
آنها چه انتظاری دارند؟ وقتی ماجرا جویی را انتخاب می‌کنند، آیا نباید خودشان را برای همه راه آماده کنند؟ یا فکر می‌کنند انتخواب عاقلانه این است که از بالا و پایین رفتن‌ها پیش‌گیری کنند و تمام زمانشان را بر روی یک چرخ و فلک روی نقطه‌ها بچرخند و بچرخند.
در حال حاضر، خیلی بیشتر از آنی تنها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A_.m

A_.m

رو به پیشرفت
سطح
6
 
ارسالی‌ها
127
پسندها
522
امتیازها
2,803
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • #5
دفترچه خاطرات ماریا؛ روز بعد:
من همه‌چیز را به خاطر می‌آورم، نه البته لحظاتی که آن تصمیم را می‌گرفتم. به طرز عجیبی هیچ احساس گناهی ندارم. من همیشه در مورد دخترانی فکر می‌کردم که به خاطر پول عاشق می‌شوند، چون هیچ راه حل دیگری ندارند. اما اینگونه نیست.
من می‌توانستم بله یا نه بگویم، هیچ کسی مرا مجبور به پذیرفتن نمی‌کرد. در خیابان ها قدم می‌زدم و به مردم نگاه می‌کردم. آیا آنها راه زندگی‌شان را انتخاب می‌کنند؟ یا آن‌ها نیز مثل من به سرنوشت دچار می‌شوند.
یک زن خانه‌دار که آرزو داشت یک مدل شود. یک بانک‌دار که آرزو می‌کرد موسیقی‌دان شود؟ یک دندان‌پزشک که دوست داشت یک نویسنده شود و خودش را وقف ادبیات کند. دختری که آرزو داشت ستاره تلوزیون شود اما حالا در یک سوپر مارکت کار می‌کند.
من حتی یک ذره هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A_.m
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا