متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی دفتر دوم مثنوی معنوی( مولانا)

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 245
  • کاربران تگ شده هیچ

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
downloadfile.gif
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۱ - سر آغاز

مدتی این مثنوی تاخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند نو
خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاء الحق حسام الدین عنان
باز گردانید ز اوج آسمان
چون به معراج حقایق رفته بود
بی بهارش غنچه ها ناکفته بود
چون ز دریا سوی ساحل بازگشت
چنگ شعر مثنوی با ساز گشت
مثنوی که صیقل ارواح بود
باز گشتش روز استفتاح بود
مطلع تاریخ این سودا و سود
سال اندر ششصد و شصت و دو بود
بلبلی زینجا برفت و بازگشت
بهر صید این معانی بازگشت
ساعد شه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #2
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۲ - هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر رضی الله عنه

ماه روزه گشت در عهد عمر
بر سر کوهی دویدند آن نفر
تا هلال روزه را گیرند فال
آن یکی گفت ای عمر اینک هلال
چون عمر بر آسمان مه را ندید
گفت کین مه از خیال تو دمید
ورنه من بیناترم افلاک را
چون نمی بینم هلال پاک را
گفت تر کن دست و بر ابرو بمال
آنگهان تو در نگر سوی هلال
چونک او تر کرد ابرو مه ندید
گفت ای شه نیست مه شد ناپدید
گفت آری موی ابرو شد کمان
سوی تو افکند تیری از گمان
چون یکی مو کژ شد او را راه زد
تا به دعوی لاف دید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] _harly_

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #3
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر

دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت می شمرد
وا رهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزد او را زار زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان مار من پرداختش
در دعا می خواستی جانم ازو
کش بیابم مار بستانم ازو
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم می نشنود یزدان پاک
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #4
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام

گشت با عیسی یکی ابله رفیق
استخوانها دید در حفرهٔ عمیق
گفت ای همراه آن نام سنی
که بدان مرده تو زنده می کنی
مر مرا آموز تا احسان کنم
استخوانها را بدان با جان کنم
گفت خامش کن که آن کار تو نیست
لایق انفاس و گفتار تو نیست
کان نفس خواهد ز باران پاک تر
وز فرشته در روش دراک تر
عمرها بایست تا دم پاک شد
تا امین مخزن افلاک شد
خود گرفتی این عصا در دست راست
دست را دستان موسی از کجاست
گفت اگر من نیستم اسرارخوان
هم تو بر خوان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #5
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۵ - اندرز کردن صوفی خادم را در تیمار داشت بهیمه و لا حول خادم


صوفیی می گشت در دور افق
تا شبی در خانقاهی شد قنق
یک بهیمه داشت در آخر ببست
او به صدر صفه با یاران نشست
پس مراقب گشت با یاران خویش
دفتری باشد حضور یار پیش
دفتر صوفی سواد حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
زاد دانشمند آثار قلم
زاد صوفی چیست آثار قدم
همچو صیادی سوی اشکار شد
گام آهو دید و بر آثار شد
چندگاهش گام آهو در خورست
بعد از آن خود ناف آهو رهبرست
چونک شکر گام کرد و ره برید
لاجرم زان گام در کامی رسید
رفتن یک منزلی بر بوی ناف
بهتر از صد منزل گام و طواف
آن دلی کو مطلع مهتابهاست
بهر عارف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #6
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۶ - حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق

مشورت می رفت در ایجاد خلق
جانشان در بحر قدرت تا به حلق
چون ملایک مانع آن می شدند
بر ملایک خفیه خنبک می زدند
مطلع بر نقش هر که هست شد
پیش از آن کین نفس کل پابست شد
پیشتر ز افلاک کیوان دیده اند
پیشتر از دانه ها نان دیده اند
بی دماغ و دل پر از فکرت بدند
بی سپاه و جنگ بر نصرت زدند
آن عیان نسبت بایشان فکرتست
ورنه خود نسبت بدوران رؤیتست
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون ازین دو رست مشکل حل شود
دیده چون بی کیف هر باکیف را
دیده پیش از کان صحیح و زیف را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #7
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۷ - بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت

کی گذارد آنک رشک روشنیست
تا بگویم آنچ فرض و گفتنیست
بحر کف پیش آرد و سدی کند
جر کند وز بعد جر مدی کند
این زمان بشنو چه مانع شد مگر
مستمع را رفت دل جای دگر
خاطرش شد سوی صوفی قنق
اندر آن سودا فرو شد تا عنق
لازم آمد باز رفتن زین مقال
سوی آن افسانه بهر وصف حال
صوفی آن صورت مپندار ای عزیز
همچو طفلان تا کی از جوز و مویز
جسم ما جوز و مویزست ای پسر
گر تو مردی زین دو چیز اندر گذر
ور تو اندر نگذری اکرام حق
بگذراند مر ترا از نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #8
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن

حلقهٔ آن صوفیان مستفید
چونک در وجد و طرب آخر رسید
خوان بیاوردند بهر میهمان
از بهیمه یاد آورد آن زمان
گفت خادم را که در آخر برو
راست کن بهر بهیمه کاه و جو
گفت لا حول این چه افزون گفتنست
از قدیم این کارها کار منست
گفت تر کن آن جوش را از نخست
کان خر پیرست و دندانهاش سست
گفت لا حول این چه می گویی مها
از من آموزند این ترتیبها
گفت پالانش فرو نه پیش پیش
داروی منبل بنه بر پشت ریش
گفت لا حول آخر ای حکمت گزار
جنس تو مهمانم آمد صد هزار
جمله راضی رفته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #9
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۹ - گمان بردن کاروانیان که بهیمهٔ صوفی رنجورست
چونک صوفی بر نشست و شد روان
رو در افتادن گرفت او هر زمان
هر زمانش خلق بر می داشتند
جمله رنجورش همی پنداشتند
آن یکی گوشش همی پیچید سخت
وان دگر در زیر کامش جست لخت
وان دگر در نعل او می جست سنگ
وان دگر در چشم او می دید زنگ
باز می گفتند ای شیخ این ز چیست
دی نمی گفتی که شکر این خر قویست
گفت آن خر کو بشب لا حول خورد
جز بدین شیوه نداند راه کرد
چونک قوت خر بشب لا حول بود
شب مسبح بود و روز اندر سجود
آدمی خوارند اغلب مردمان
از سلام علیکشان کم جو امان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #10
مولوی
مثنوی معنوی
دفتر دوم

بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن

دین نه آن بازیست کو از شه گریخت
سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت
تا که تتماجی پزد اولاد را
دید آن باز خوش خوش زاد را
پایکش بست و پرش کوتاه کرد
ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد
گفت نااهلان نکردندت بساز
پر فزود از حد و ناخن شد دراز
دست هر نااهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق
کژ رود جاهل همیشه در طریق
روز شه در جست و جو بیگاه شد
سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
دید ناگه باز را در دود و گرد
شه برو بگریست زار و نوحه کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا