متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار آنا ماریا ارتزه

  • نویسنده موضوع Nazanin_N
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 181
  • کاربران تگ شده هیچ

Nazanin_N

رفیق جدید انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
581
امتیازها
3,013
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #1
خدا خواهش‌ می‌كنم‌ مرا ببر

خدا مرا به‌ دوردست‌
روی‌ بال‌های‌ فرشتگان‌ ببر
خواهش‌ می‌كنم:
جائی‌ كه‌ عشق‌ با مرگ‌ در جدال‌ نیست،
تا این‌ عشقِ پاك، تسلیم‌ نشود؛
جائی‌ كه‌ همیشه‌ گُل‌های‌ سرخ‌ شكفته‌ می‌شود،
مانند یاقوت‌هایی‌ كه‌ آنها را پوشانیده‌ باشد؛
جایی‌ كه‌ ماه‌ جرقه‌ زند و بگرید
برای‌ پیوستن‌ به‌ عاشقان.
می‌خواهم‌ به‌ آن‌
سرزمینِ دور بروم، جائی‌ كه‌ پسرانِ نوجوان‌
در حال‌ دویدن، برای‌ عشق‌ رنج‌ می‌كشند؛
جایی‌ كه‌ دخترانِ نوجوان‌
در عصرهایی‌ كه‌ جشن‌ است‌
میان‌ پنجره‌های‌ پُر از گُل‌ نشسته‌اند
و پنهانی‌ می‌گریند، با اندوهی‌ آسمانی‌
آنّا ماریا اُرتِزه ‌ORTESE (ANNA MARIA
نویسنده‌ و شاعر ایتالیایی‌



Prego il Signore che mi Porti
Prego il Signore che Mi porti
sulle ali degli Angeli...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Nazanin_N

رفیق جدید انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
581
امتیازها
3,013
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #2
فصل‌ها گذشتند

فصل‌ها تقریباً
رقصان‌ گذشتند، صد بار.
گلبرگ‌های‌ سرخ‌ پژمرده،
و چند برگِ سردِ نقره‌ای‌ دارم:
شاید فصل‌ها باز نخواهند گشت.
من‌ چقدر گریه‌ كردم، بعد چقدر خندیدم‌
در آن‌ رقصِ شادی؛ اما بعد،
خسته، گفتم: رهایم‌ كنید. و اینك‌
آن‌ها دیگر نیستند.
زمستان‌ نیست‌ نه‌ حتی‌ تابستان،
نه‌ پائیز و نه‌ بهار
(بدرود، دانه‌های‌ برف،
بدرود، نوازش‌های‌ آپریل،
دریاهای‌ آبی، جنگل‌های‌ طلائی)
و نه‌ صبح‌ است‌ و نه‌ عصر
اما اگر من‌ با انگشت‌ سنگی‌ را لمس‌ كنم‌
باز هم‌ آفتابِ ولرم‌ را روی‌ آن‌
سنگِ بیچاره‌ حس‌ می‌كنم،
و فكر می‌كنم‌ كه‌ زندگی‌ من‌
خواهر آن‌ است. یك‌ ستاره‌
می‌آید، و به‌ من‌ سلام‌ نمی‌كند.
دیگر هیچ‌ كس‌ مرا نمی‌شناسد.


Le Stagioni Sono Passate
a, cento volte.zquasi in dan
Ho dei...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Nazanin_N

رفیق جدید انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
581
امتیازها
3,013
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #3
شعر زیبای (Le Stagioni Sono Passate) از این شاعر و ترجمه ی آن:

فصل‌ها سپری شدند
فصل‌ها تقریباً
رقصان‌ سپری شدند، صد بار.
گلبرگ‌های‌ سرخ‌ خشک شده،
و چند برگِ سردِ نقره‌ای‌ دارم:



شاید که فصل‌ها باز نگردند.
من‌ چقدر گریه‌ كردم، بعد چقدر خندیدم‌
در آن‌ رقصِ شادی؛ اما بعد،
خسته، گفتم: رهایم‌ كنید. و اینك‌
آن‌ها دیگر نیستند.



زمستان‌ نیست‌ نه‌ حتی‌ تابستان،
نه‌ خزان و نه‌ بهار
(بدرود، دانه‌های‌ برف،
بدرود، نوازش‌های‌ آپریل،
دریاهای‌ آبی، جنگل‌های‌ طلائی)
و نه‌ صبح‌ است‌ و نه‌ عصر



اما اگر من‌ با انگشت‌ سنگی‌ را لمس‌ كنم‌
باز هم‌ آفتابِ ولرم‌ را روی‌ آن‌
سنگِ بیچاره‌ حس‌ می‌كنم،
و فكر می‌كنم‌ كه‌ حیات من‌



خواهر آن‌ است. یك‌ ستاره‌
می‌آید، و به‌ من‌ سلام‌ نمی‌كند.
دیگر هیچ‌ كس‌...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Nazanin_N

رفیق جدید انجمن
سطح
6
 
ارسالی‌ها
73
پسندها
581
امتیازها
3,013
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #4
گلبرگ‌های‌ سرخ‌ پژمرده،

و چند برگِ سردِ نقره‌ای‌ دارم:

شاید فصل‌ها باز نخواهند گشت.

من‌ چقدر گریه‌ كردم، بعد چقدر خندیدم‌

در آن‌ رقصِ شادی؛ اما بعد،

خسته، گفتم: رهایم‌ كنید. و اینك‌

آن‌ها دیگر نیستند.

زمستان‌ نیست‌ نه‌ حتی‌ تابستان،

نه‌ پائیز و نه‌ بهار

)بدرود، دانه‌های‌ برف،

بدرود، نوازش‌های‌ آپریل،

دریاهای‌ آبی، جنگل‌های‌ طلائی(

و نه‌ صبح‌ است‌ و نه‌ عصر

اما اگر من‌ با انگشت‌ سنگی‌ را لمس‌ كنم‌

باز هم‌ آفتابِ ولرم‌ را روی‌ آن‌

سنگِ بیچاره‌ حس‌ می‌كنم،

و فكر می‌كنم‌ كه‌ زندگی‌ من‌

خواهر آن‌ است. یك‌ ستاره‌

می‌آید، و به‌ من‌ سلام‌ نمی‌كند.

دیگر هیچ‌ كس‌ مرا نمی‌شناسد.

آنا ماریا ارتزه
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا