به نام خدا
من بچه بودم شهرستان بودیم خونه مادربزرگم همه رفته بودن بیرون فقط من و مادربزرگم خونه بودیم منم حوصلم سر رفته بود زنگ زدم پسرخالهو دخترخاله مامانم بیان بازی کنیم (دخترخاله مامانم ازم چند ماهی کوچیک تره پسرش دانشجو الان) بعدش آقا قرار شد قایم موشک بازی کنیم این پسرخاله مامانم اومد گلدون مورد علاقه مادربزرگمو موقع فرار کردن شیکوند داییم براش خریده بود اوه اوه یه بدبختی بود پشت اون پسره هم به من گفت تو گردن بگیر و فلان و اینا ولی من وقتی بزرگترا اومدن همه چیو گفتم بهشون ولی دایی با عرض پوزش خرم کلی دعوام کرد بنده نیز کلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
خوب من یه بار نزدیک بود پام کنده بشه چون وقتی ماشین وانت میخواست بره تو حیاط خونه پام رو از باربند وانت بیرون اویزون کردم ماشین رفت پای من نرفت گیر کرد ولی نگران نباشید خدا رحم کرد ناقص نشدم الان
از نردهی پارکینگ سر میخوردم...یه بارم دختر داییم سوار توپم شده بود( از اون توپای بزرگ مخصوص ورزش) بعد داشت بپر بپر میکرد وقتی یه دور پرید رفت بالا لگد زدم به توپ دختر داییم محکم خورد رو زمین و چند روز حالش بد بود/= توی حیاط خونه یه تشت بزرگ پر آب میکردیم یه بار آب جوش میریختیم یه بار آب یخ بعد رو هم نوبتی خالی میکردیم هرکی تسلیم نمیشد اون برنده بود/= یا از روی در باید بالا میرفتیم و روی لبهی دیوار راه میرفتیم/= سنگر میگرفتیم به هم محکم دمپایی پرت میکردیم... سکه بالا مینداختیم شیر یا خط بازی میکردیم اگه خط میشد من میزدمش اگه شیر میشد اون منو میزد...اگرم که سی بار خط میوفتاد میتونستم سی بار پشت سر هم محکم بکوبم تو صورتش((: یه بارم که بچه بودم تام و جری نگاه میکردم بعد میدیدم جری یه پارچه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
من خودم یادم نیست ولی دختر عمهم میگه وقتی پنج سالم بود، یبار بهش قاشق چنگال پرت میکردم. اونم کلی منو زده منم از اونجایی ک توی بچگی لوس بودم کلی گریه کردم و بابامم کلی دعواش کرده
من خودم وقتی ۶ یا ۷ سالم بود وسایلم رو جمع کردم( عروسک و چند دست لباس اما بیشتر عروسک) و نصف شبی از خونه زدم بیرون . ساعت حدود چهار صبح بود حالا دلیلشو خودم هم نمیدونم چرا داشتم میرفتم اما نمیدونم چی شد که خودم قبل از بیدار شدن کسی برگشتم خونه