• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان شات داستان انار شب چله | سمیه بیرونی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Somayehh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 315
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Somayehh

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/12/21
ارسالی‌ها
65
پسندها
212
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام داستان: انار شب چله
ژانر: فانتزی
نام نویسنده: سمیه بیرونی
خلاصه: یه مارک دار همیشه یه مارک داره!
 
آخرین ویرایش

Somayehh

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/12/21
ارسالی‌ها
65
پسندها
212
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
انار_شب_چله
- سلام! س..لام! س...ل...ام! صدای من و می شنوی؟ هی با توام؟
اَه، اَه، اَه! همین چند ساعت پیش از دست یکیشون خلاص شده بودم ها! اصلا چرا هر چی موز بود باید عاشق من می شدن؟! البته معروف بودنم دردسر داره ها! از گوشه ی چشمام نگاهی به دو طرف مغازه که خدا رو شکر کسی داخلش نبود، انداختم و سرم و خیلی آروم طرف موزها خم کردم.
- ها چته؟! چند بار باید بهتون بگم من و شماها به درد هم نمی خوریم تا دست از سر کچلم بردارین ها؟
موز پر افاده ای که همین امروز با بار جدید اومده بود، تند به طرفم برگشت و با دهن نیمه باز گفت:
- تو با کی بودی؟!
حوصله ی کل کل کردن باهاش و اصلا نداشتم ولی باید بهش حالی می کردم با اون نبودم وگرنه تا خود صبح مخمو می خورد. از این موزهای دراز همه چی برمی اومد! همین چند ساعت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Somayehh

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/12/21
ارسالی‌ها
65
پسندها
212
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
رد دست دخترک رو گرفتم. مگه اون سطل آشغال نبود؟ مامانش زانو زد!
- اون فرق داره عزیزم!
دخترک نگام کرد.
- چه فرقی؟ فکر کنید اینم از تو همون سطل برداشتیم.
مامانش نگام کرد. لبخند زد! مارکم و دید؟
- باشه دخترم!
دختر جیغ کشید! از دست مامانش قاپیدم! من مارک دار قرار بود، برم سر سفره ی شب چله نه... آخ! این جا چه خبر بود؟!
- ش...ما... این... جا... چکار... می کنید آقا؟!
حتما داشتم خواب می دیدم!
- هی رفیق؟
سر چرخوندم!
- تو این جا چه کار می کنی؟!
نه این نمی تونست یه خواب باشه این یه کابوس بود! من میون این موز و سیب له شده چه کار می کردم؟ من قرار بود انار سفره ی شب چله بشم!
- وای عزیزم... اصلا باورم نمی شد... دوباره ببینمت!
همین یک ثانیه پیش شما بودم!
- وای رفیق اصلا باورم نمیشد با هم همسفر بشیم!
عجب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا