- ارسالیها
- 6,097
- پسندها
- 43,805
- امتیازها
- 92,373
- مدالها
- 40
- نویسنده موضوع
- #21
سری تکان داد و خیلی محکم گفت:
- نه!
با دهنی باز از ذوقی که کور شده بود نگاهش کردم. الان باید از این اوضاع خجالت زده میشدم؟!
- خیلی بی ذوقی!
شانهای بالا انداخت و با لبخند گفت:
- درسته باور کردن این فانتزیت یکم سخته، اما خب جالبو سرگرم کننده بود!
با ناراحتی به چشمانش نگاه کردم و سعی کردم طوری نگاهش کنم که از نگاهم بفهمد که واقعیتها را میگویم.
آهی کشیدم.
-از اون روز من تغییر کردم، هم از نظر روحی و هم جسمی! همینطور که الان میبینی من یه پسر به اسم بارادم، در صورتی که قبلا یه دختر بودم به نام باران!
- یعنی یهویی تغییر جنسیت هم دادی؟
با لبخندی از هیجان اینکه باور کرده است سری به نشانه تایید تکان دادم. اما نگاهش این را نمیگفت.
- انگار من لحظه ورودم به خونه و خوابیدنم رو یادم...
- نه!
با دهنی باز از ذوقی که کور شده بود نگاهش کردم. الان باید از این اوضاع خجالت زده میشدم؟!
- خیلی بی ذوقی!
شانهای بالا انداخت و با لبخند گفت:
- درسته باور کردن این فانتزیت یکم سخته، اما خب جالبو سرگرم کننده بود!
با ناراحتی به چشمانش نگاه کردم و سعی کردم طوری نگاهش کنم که از نگاهم بفهمد که واقعیتها را میگویم.
آهی کشیدم.
-از اون روز من تغییر کردم، هم از نظر روحی و هم جسمی! همینطور که الان میبینی من یه پسر به اسم بارادم، در صورتی که قبلا یه دختر بودم به نام باران!
- یعنی یهویی تغییر جنسیت هم دادی؟
با لبخندی از هیجان اینکه باور کرده است سری به نشانه تایید تکان دادم. اما نگاهش این را نمیگفت.
- انگار من لحظه ورودم به خونه و خوابیدنم رو یادم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.