نظرسنجی تاپیک دوم نظرسنجی مسابقه برشی از رمان شما | انجمن یک رمان

[YEGANEH SALIMI]

سلام و احترام به کاربران و شرکت‌کنندگان مسابقه‌ی برشی از رمان و تشکر بابت حضور و استقبالشان.
همان‌طور که مستحضر بودید، توضیحات کامل دررابطه با نحوه‌ی مسابقه در تاپیک فراخوان ارائه شد که باری دیگر به آن اشاره می‌کنیم.
قرار بر این شد که کاربران از پست‌های قرار داده نشده‌ی آثار خود، یک متن ده الی پانزده خط نوشته و ارسال کنند. متون ارسال شده توسط شما در دو تاپیک نظرسنجی قرار خواهد گرفت. کاربران به این متون رای داده و علت رای خود را می‌نویسند. بعد از آن، هر نویسنده ازبین نظرات کاربران، از نظراتی که مربوط به اثر خود است اسکرین شات گرفته و آن‌ها در تاپیک یادمان اثر خود ارسال می‌کند.
حتما به...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[YEGANEH SALIMI]

متن شماره (۱۷)
مرزی درخشان در این فضای مه‌آلود وجود دارد...مرزی که تنها شبانگاه می‌توان از آن گذر کرد. ایستاده بود و به درِ زرینِ محفل نگاه می‌کرد؛ صدای پریان دشت از هیچ سو نمی‌آمد. اسیر چنگِ نیزه‌های تیز و آلوده به زهرِ لنگرگاه بود!
در اندرونیِ ذهنش جنگ بر پا بود...جنگ با سربازانِ خیالین که برای گرفتن جانش آمده بودند. دستانِ تنومندش که رگ‌های سرخ در آن ریشه دوانده بود را بر درِ بلندبالا و تابان گذاشت...زمزمه‌ای مُبرّم سربازان خیالین ذهنش را ربود:
- ذهن آدمی حقیقتاً ترسناک‌ترین قابلیت در سرزمین هستی است!
فاختگانِ مرثیه‌خوان در...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[YEGANEH SALIMI]

متن شماره (۲۵)
پیچک دست‌هایش دور انگشت‌هایم محکم می‌شود و قفل دو پلک من محکم‌تر. به گمانش خوابم که به دست‌هایش جرئت خزیدن داده. لبخندِ مارموزی می‌آید روی لب‌هایم بنشیند اما محکم بر پشت دست‌های لبخندم می‌کوبم و منعش می‌کنم؛ او باید فکر کند همچنان خوابم. از پشت پلک‌هایم هوا تاریک‌تر می‌شود. حدس می‌زنم ابرهای تیره راه به میان درخت‌های پهن و بلند این‌جا باز کرده‌اند و الان‌هاست که ببارند. اما نه من، نه او، نمی‌خواهیم از جا بلند شویم. جای انگشت‌هایش روی دستم می‌سوزد و کسی در من می‌خواهد همین الان آن کوره‌ی سوزان از عشق را از من دور کنند، آنقدر دور که دیگر هرگز او را نبینم؛ نه او را، نه قلبم را. تکه گوشت...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Death Stalker]

به متن شماره ۱۷ رای دادم چون غیر از پیچیدگی که توی رمان به وجود آورده می‌تونست بخش‌هایی از آینده رو هم به عنوان یه نشونه از یه اتفاق به گوش خواننده برسونه.
توصیفات هم به نوبه‌ی خود کافی و به اندازه بودند.

 

[Mobina.yahyazade]

به متن شماره 19 رای دادم.
یه جورایی به دلنوشته شبیه بود و توصیفات مکان، آدم‌ها و در کل دلنشین بود.
یه حس آرومی با لبخند و آخرش یکم تلخی به آدم دست میداد.

 

[Niyosha22]

اکثراً دلنشین بودند اما اونایی که واضحاً حول یه موضوع می‌چرخیدند و داستانیو روشن می‌کردند نظر رو بیشتر جلب می‌کردند، یا توصیفات زیبایی رو به کار گرفتند
شماره‌ی ۱۷ توصیفات دلنشینی داشت و در عین این توصیفات سنگین، خیلی روان و راحت می‌شد متن رو دنبال کرد و جملات به دل می‌نشستند. خیلی شاعرانه

شماره‌ی ۲۰، علاوه برتوصیفات روان از فضا و صحنه و ملموس کردن اون موقعیت، کنجکاوم کرد و تعلیق خوبی داشت. اون دیالوگ آخرشم بسیار زیبا و قوی بود و مطمئاً توی متن رمان خواننده با این شخصیت بسیار همدردی می‌کنه


متن شماره‌ی ۲۲، هم به نظرم جالب بود. جمله‌بندی و توصیفات جالبی داشت. با وجود ناخوانایی‌های ریز، از کلمات و تشبیهات مناسبی استفاده شده بود، این حالت در حال مرگ می‌تونست متاثر کننده باشه.

۲۵، قلم روان...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AROHI]

باید اعتراف کنم که قلم تموم نویسنده‌هامون بی‌نظیره اما بینشون من توجهم به شماره ۱۹ جلب شد که عجیب احساس قشنگی رو بهم منتقل کرد، با وجود غمگین بودن شخص اصلی اما انرژی خوب و مثبتی داره به نظرم.

 

[miss_marynovel]

به شماره‌ی ۲۱ رای میدم.
متن خیلی عالی نوشته شده و یه تراژدی جالبه و توی همون وهله‌ی اول احساسات آدم رو جریح دار میکنه.

 

[Łacrîmosã]

همه نوشته‌ها زیبا بودن
شماره 20 برای من جذاب‌تر بود
جوری نویسنده متن رو نوشته بود که حس کردم پوست خودم در برخورد با آهن گداخته شده داره می‌سوزه. حس همدردی بالایی داشت و ملموس بود.

 

[Hadiseh Shahbazi]

متن 24
چون کشش نسبتاً خوبی داره و کنجکاوم کرد که بفهمم ماجرا از چه قراره!
و متن 20
چون فضاسازی خوبی داره، یه جورایی حس کردم من هم اون داغی رو احساس می‌کنم!