متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار اولین بار کی داستان نوشتی

  • نویسنده موضوع Dark night
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 732
  • کاربران تگ شده هیچ

Dark night

کاربر حرفه‌ای
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,738
پسندها
19,067
امتیازها
48,373
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #1
خوب عزیزان دل بگین ببینم اولین بار توی چه سنی و چند صفحه داستان نوشتین!؟
و چه حسی الان درموردش دارین!؟
و اگه دوست دارین یه توضیح کوچیک هم درموردش بدین!






اول خودم بگم:
اولین بار توی ۸ سالگی و ۲۵ اینا صفحه بود!
دلم میخواد آتیشش بزنم ولی از یه طرف دلم نمیاد!
نمیگم هم چی بود چون آبرو دارم ولی بدونین خیلی مسخره بود!!
 
آخرین ویرایش
امضا : Dark night

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,801
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • #2
خوب عزیزان دل بگین ببینم اولین بار توی چه سنی و چند صفحه داستان نوشتین!؟
و چه حسی الان درموردش دارین!؟
و اگه دوست دارین یه توضیح کوچیک هم درموردش بدین!






اول خودم بگم:
اولین بار توی ۸ سالگی و ۲۵ اینا صفحه بود!
دلم میخواد آتیشش بزنم ولی از یه طرف دلم نمیاد!
نمیگم هم چی بود چون ابرو دارم ولی بدونین خیلی مسخره بود!!
اولین بار فک کنم حدود ۱۵ سالگی بود، بعد از خوندن رمان مجیستریوم

یه رمان نصف و نیمه بود که خیلی خوب بهش پرداخته نشد اما یه جورایی همون ایده‌ی اولیه برای رمان نفرین دث‌ساید بود
 
امضا : Death Stalker

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,947
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • #3
خوب عزیزان دل بگین ببینم اولین بار توی چه سنی و چند صفحه داستان نوشتین!؟
و چه حسی الان درموردش دارین!؟
و اگه دوست دارین یه توضیح کوچیک هم درموردش بدین!






اول خودم بگم:
اولین بار توی ۸ سالگی و ۲۵ اینا صفحه بود!
دلم میخواد آتیشش بزنم ولی از یه طرف دلم نمیاد!
نمیگم هم چی بود چون آبرو دارم ولی بدونین خیلی مسخره بود!!
اولی ک نوشتم
برا 7م(کلاس) بود فکر کنم
در مورد ی دختر بود ک توی ی خوانواده زندگی میکنه، خوانواده واقعیش نیستن و اون اصلی ها هم اتفاقا با این سلام و احوال پرسی داشتن. فانتزی بود یعنی قدرت داشتن خانواده ش و.. خودش هم وقتی بهشون نزدیک میشه متوجه قدرتش میشه

تازه جالبه برام جلد دوم هم براش نوشتم :/
همه ش هم آبجی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

AINAZ.R

کاربر حرفه‌ای
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,758
پسندها
13,649
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
  • #4
خوب عزیزان دل بگین ببینم اولین بار توی چه سنی و چند صفحه داستان نوشتین!؟
و چه حسی الان درموردش دارین!؟
و اگه دوست دارین یه توضیح کوچیک هم درموردش بدین!






اول خودم بگم:
اولین بار توی ۸ سالگی و ۲۵ اینا صفحه بود!
دلم میخواد آتیشش بزنم ولی از یه طرف دلم نمیاد!
نمیگم هم چی بود چون آبرو دارم ولی بدونین خیلی مسخره بود!!
همین یکی دو ماه پیش
 
امضا : AINAZ.R

- meli

کاربر نیمه فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
580
پسندها
1,763
امتیازها
10,973
مدال‌ها
12
  • #5
دقیق یادم نیست ..
واسه خیلی سال پیشه فک کنم کلاس پنجم بودم
خیلی به نویسندگی علاقه داشتم هنوزم دارماااا
یه داستان قشنگ بود ( واسه یه بچه ۱۱ ساله ) دوتا خواهر بودن که مامان باباشون فوت شده بودن و پیش مامانبزرگشون تو مزرعه زندگی میکردن و این وسط کلی اتفاقای جالب می‌افتاد
نصفشو نوشتم دیگه ولش کردم ولی هنوز دارمش فک کنم نمیدونم کجاس پیدا کردم میزارمش:108:
 
امضا : - meli

Ālbā

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
189
پسندها
2,583
امتیازها
13,813
مدال‌ها
11
سن
21
  • #6
من 13 یا 14 ساله بودم، اون زمان خیلی حس شاخ بودن تو نویسندگی داشتم، داستان مینوشتم. الان که میخونم میگم اینا چه چرتیه من نوشتم از این سم تر هم هست مگه:geek:
 
امضا : Ālbā

Madhklf

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
382
پسندها
5,184
امتیازها
21,773
مدال‌ها
13
  • #7
سال ۹۷ استارت اولین رمانم رو زدم. اما خب موفق نشدم که به پایان برسونم. الان دوباره دارم از اول شروع می کنم. حس خوبی دارم اما با خستگی!
 

rahakhalili

رفیق جدید انجمن
سطح
1
 
ارسالی‌ها
38
پسندها
168
امتیازها
668
مدال‌ها
2
  • #8
اولین بار وقتی کلاس نهم بودم که یه رمانو با ذوق زیاد نوشتم و تموم کردم و سه روز بعددیدم مامانم دفترمو انداخته بیرون
 
امضا : rahakhalili

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,966
پسندها
4,715
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #9
خوب عزیزان دل بگین ببینم اولین بار توی چه سنی و چند صفحه داستان نوشتین!؟
و چه حسی الان درموردش دارین!؟
و اگه دوست دارین یه توضیح کوچیک هم درموردش بدین!






اول خودم بگم:
اولین بار توی ۸ سالگی و ۲۵ اینا صفحه بود!
دلم میخواد آتیشش بزنم ولی از یه طرف دلم نمیاد!
نمیگم هم چی بود چون آبرو دارم ولی بدونین خیلی مسخره بود!!
داستان ننوشتم
رمان هم در متروکه به سر میبرد
دلنوشته هم شهریور ماه امسال بود
از این که تموم شده خوشحالم . حداقل از خودم یه چیزی به جا گذاشتم.:/
 
امضا : فلورا.

mel mel

هنرمند انجمن
سطح
39
 
ارسالی‌ها
3,253
پسندها
40,020
امتیازها
69,173
مدال‌ها
30
سن
17
  • #10
اوایل من اصلا از کتاب و خوندن خوشم نمی اومد تا اینکه کم کم شروع به خوندن کتاب داستانای فانتزی و افسانه‌ای و اینا کردم و کلاس پنجم بودم که شروع کردم به نوشتن یه داستان، که یه مجموعه شد. البته اولش که قلمم افتضاح بود ولی همیشه ایده‌هامو دوست داشتم حتی تو بچگی هم ایده‌هام ارزش نوشتن داشتن، از نظر خودم. و ایده اولم از نقاشیام شروع شد

اول تو دفتر می‌نوشتم، بعد برگه‌خرابی کردم و تو برگه A4 و هنوزم دارمشون و هر از گاهی که می‌خونمشون از خنده جرواجر میشوم
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا