شاعرغیرپارسی اشعار گئورگ تراکل

  • نویسنده موضوع Mobina.yahyazade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 286
  • کاربران تگ شده هیچ

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,667
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
مادر نوزاد را برد در ماهِ سپید،
در سایه ی درختِ گردو و انگورِ کهن،
م**س.ت از نرمیِ خشخاش و ناله ی چکاوک؛
و خاموش
چهره ای ریشو خم شد بر او از سرِ دلسوزی
آرام در تاریکیِ پنجره؛ و خرت و پرتهای کهنه ی پدران
تباه می شد؛ عشق و ʼخیالپردازیِ پاییزیʻ.
پس تاریک [شد] روزِ سال، کودکیِ غمبار،
که پسرک آرام پایین رفت در آب های سرد، پیشِ ماهی های سیمین،
آرامش و چهره؛
که او خود را چون سنگ پیشِ اسبانِ سیاهِ تیزپا افکند،
که ستاره اش در شبِ خاکستری به سراغش آمد؛
یا هنگامی که دست در دستِ یخزده ی مادر
غروب به گورستانِ پاییزیِ سنت پیتر رفت،
[و] لاشه ای نزار خاموش در تاریکیِ خوابگاه بود
و پلک های سردش را بر او گشود.
او اما مرغی کوچک بود در شاخه های لخت،
دیرزمانی ناقوس در ماهِ نوامبر هنگامِ غروب،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Mobina.yahyazade

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
14/5/20
ارسالی‌ها
796
پسندها
3,667
امتیازها
17,773
مدال‌ها
13
سن
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
غروبِ پاییز
روستای قهوه ای.
چیزی تاریک هنگامِ رفتن پیداست گاهی
بر دیوارهایی که هستند در پاییز،
پیکرها: مرد و زن، مردگان می روند
بسترِ آنها در اتاق های سرد اندازند.
پسران بازی کنند اینجا.
سایه های سنگین افتد به گندابِ قهوه ای.
کنیزکان می روند به گردِ آبیِ خیس و گاه
به چشم ببینندش، از آوازِ شب لبریز.
برای چیزی تنها میخانه ای است آنجا؛
آن کوچیده از ابرهای زرینِ تنباکو
ʼدرنگ می کند بردبارʻ به زیرِ تاق های تاریک.
اما همواره سیاه و نزدیک است چیزی ازآنِ خویش.
در سایه ی تاق های کهن می اندیشد مردِ م**س.ت
به ʼتا دورها کوچ کرده مرغانِ وحشی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا