شاعرغیرپارسی اشعار والت ویتمن

  • نویسنده موضوع FakhTeh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 94
  • کاربران تگ شده هیچ

FakhTeh

مدیر ارشد + مسئول فنی
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
29/1/20
ارسالی‌ها
3,941
پسندها
41,601
امتیازها
71,672
مدال‌ها
36
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
ای ناخدا! ناخدای من

سفرِ دشوار ما به پایان رسیده
ای ناخدا، ناخدای من!
کشتی
از پسِ همه‌‌ی صخره‌ها برآمده
و اینک
این پاداشی که در پی‌اش بودیم؛
لنگرگاه نزدیک است
آوای زنگ‌ها را می‌شنوم
جماعت هلهله می‌کنند
و هیبتِ کشتی را
نظاره می‌کنند…
اما ای دل! ای دل من!
ای قطره‌های سرخ خونی که فرو‌می‌چکید!
جایی بر عرشه‌ی کشتی
ناخدای من دراز کشیده
سرد و بی‌جان
فرو افتاده‌ست.

ای ناخدا، ناخدای من!
برخیز!
و صدای زنگ‌ها را بشنو
پرچم‌ها برای تو می‌رقصند
شیپورها
برای تو می‌خوانند
دسته‌گل‌ها و روبان‌ها
برای پذیره از تو
به هم آمیخته‌اند،
ازدحام ساحل برای توست،
تو را می‌خوانند جماعتی
که بی‌قرار به هر سو می‌روند و سرک می‌کشند…
ناخدا، پدر عزیز من این‌جاست
سرش را
بر بازوان‌ام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا