نقد همراه نقد همراه رمان نبض کند | pitfall / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع PANIZ KARIMI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 158
  • کاربران تگ شده هیچ

PANIZ KARIMI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
7/11/20
ارسالی‌ها
474
پسندها
8,447
امتیازها
24,773
مدال‌ها
16
سطح
15
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg


با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «نبض کند» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

.REIHANEH.

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
5/1/21
ارسالی‌ها
3,249
پسندها
42,677
امتیازها
69,173
مدال‌ها
34
سن
19
سطح
38
 
  • #2
نقد همراه رمان نبض کند
پارت ۴:

چشمام پر اشک بود و قلبم سرشار از ناراحتی یا هر چیزی که هست تندتر از همیشه می‌تپد.
( زمان افعال و جمله بندی صحیح نیست بهتره اینطوری نوشته بشه... چشمام پر از اشک بود و قلبم سرشار از ناراحتی. به طوری که مثل همیشه نمی‌تپید. از توصیف محیط اطراف این شخصیت میشه حرف زد که دقیقا کجا هست؟ میشه به حالات این فرد اشاره کرد که توی چه حالتی قرار داره. چطوری وایساده و... همینطور توصیف احساسات برای یه حالت غمناک یک خط خیلی کمه و می‌تونه بیشتر روش مانور داد و بیانش کرد. لحن حرف زدن و صدای گوینده قبل از دیالوگ می‌تونه بیان بشه برای برقراری ارتباط راحت تر. همینطور به شخصیت پردازی میشه تلنگر زد که این شخصیت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .REIHANEH.

Shadi.Roohbakhsh

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/3/19
ارسالی‌ها
1,876
پسندها
11,371
امتیازها
33,373
مدال‌ها
43
سن
22
سطح
20
 
  • #3
نقد همراه نبض کند

#11
- بخور مادر، بخور جون بگیری؛ ببین رنگ به رو نداری.
کیاراد از توی آیینه نگاهی بهم انداخت(در اینجا می‌توانستید نوع نگاه و حالت نگاه شخص را مشخص کنید) و گفت:
- بیخیال مادر من، این هیچیش نیست. همینجوری من رو داره قورت میده، حالا هی تقویتش کن بدتر شه. اصلاً این دختر چاق شده، باید لباس عروس اندازش گیر بیاد یا نه؟
مامانم چشم غره‌ای به کیاراد رفت و گفت:
- کیاراد، بچم رو چشم نزن. کجاش چاقه؟
و بعدش همون‌طور که نی رو توی آب میوه می‌ذاشت گفت:
- بخور دخترم. آخه کیاراد آبمیوه چیه، پسته می‌گرفتی یکم تقویت بشه.
کیاراد از توی آیینه حرصی نگاهی بهم انداخت که زبونم رو براش بیرون آوردم. همیشه از بچگی همین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shadi.Roohbakhsh

موضوعات مشابه

عقب
بالا