متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد دلنوشته غزل اشک | فاطمه محمدی اصل کاربر انجمن یک رمان

.fatemeh.m.asl

نویسنده ادبیات
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,018
امتیازها
6,463
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #1
دلنوشته‌های: بید بی‌مجنونی در من قدم میزند
به قلم: فاطمه محمدی اصل

مقدمه:

عاق ارغوانا سر انجام دامان زمستان را می‌گیرد.
حالا او کوله خجل به دوش خمیده دور می‌شود.
این‌جا بهار می‌شود، آفتاب می‌تابد و گلی سرخ می‌روید. جنگلی سبز در بزم شاعرانه‌های زنی مبهم به تماشا می‌نشیند. تو بلبلی آوازه خوان می‌شوی که زندگی در چشمانت نشکند؛ و اما در کلمات نوشته شده‌ من بید بی‌‌مجنونی قدم میزند تا باورم کنم جای بوسه‌هایت خشک شده است!
او سر سختانه در طلوع بهارِ زندگانی سوز یک شب سرد زمستانی را تداعی می‌کند.
پیش از روییدن دوباره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : .fatemeh.m.asl

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر برتر
سطح
26
 
ارسالی‌ها
2,482
پسندها
19,447
امتیازها
46,373
مدال‌ها
32
  • #2
وقت بخیر فاطمه ی عزیز :sparkles::rose:
خب قبلا هم گفته بودم برات نمایه خودت نظرم رو درمورد قلم وسبک نوشتنت

همیشه مانا:writing-hand::herb:
(متوجه ام که این گفتمان در مورد دلنوشته های غزل اشک هست.
در مورد دلنوشته ی درحال تایپ بید مجنون مینویسم برات عزیزم)

اما تکرار بعضی جملات خالی از لطف که نیست بماند، حقیقتی است که دوباره ودوباره گفتنش واجب و دلنواز هست♡
دلربا مینویسی و دلربا طرح میزنی♡☆*
هم قلم نوشتنت لبریز از احساس و زندگی وطراوت هست،
هم قلم کشیدن و طرح زدنت به تصویر میکشه و
فریاد میزنه زندگی رو...
چه زیبا واقعیتهای دنیای واقعی و دنیای درونت رو به تصویر وتحریر میکشی همه نوع حس رو در نوشته هات حس میکنم شادی، غم، خنده، غصه،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا