• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه مرز خاکستری | یکتا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Y E K T A
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 48
  • بازدیدها 1,547
  • کاربران تگ شده هیچ

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
بخش چهاردهم: بیدار شدن

زمانی گذشت—یا شاید گذر نکرد. در آن خلأ که مایکل درون خودش افتاده بود، همه‌چیز بی‌وزن بود: ترس، خاطره، حتی هویت. او دیگر صدایی برای نامیدن خودش نداشت. فقط حس بود. فقط بودنِ محض. نه شکل، نه صدا، نه امید.
تا این‌که…
نوری نامرئی، آهسته در آن تاریکی شکافت.
اما نه نوری برای دیدن، بلکه نوری برای فهمیدن.
صدایی در دلش طنین انداخت. نه از بیرون، نه از ذهن—بلکه از درون تمام چیزهایی که بوده، نیست، و شاید بشه.
ـ «مایکل، حالا وقتشه برگردی. نه چون آماده‌ای. بلکه چون دیگه لازم نیست آماده باشی.»
چشم گشود.
نه با پلک، بلکه با ادراک.
نه در جایی دیگر، بلکه در خودش.
او حالا روی زمینی ایستاده بود که با هر نفسش شکل می‌گرفت. آسمان، خاک، رنگ و بو، از خودش زاده می‌شدند.
مایکل دیگر دنبال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
بخش پانزدهم: دنیل، تنهایی در آینه

دنیل بر سکویی ایستاده بود که آرام به لرزش درآمد. زیر پایش، هیچ چیز به‌جز تاریکی نبود. اما این تاریکی، نه تهدید بود و نه خلأ؛ بیشتر شبیه سکوتی سنگین، منتظر بود تا چیزی بیدار شود.
او نفس عمیقی کشید، اما هوا نبود که به ریه‌هایش وارد می‌شد، بلکه احساسات و خاطراتی بودند که درونش موج می‌زدند.
چشمانش را بست. صداهایی از گذشته، چهره‌هایی که دوست داشت و ناگفته‌هایی که همیشه در دل داشت، مثل نغمه‌ای مبهم در ذهنش پیچیدند.
ـ «دنیل…»
صدایی ناآشنا، اما آرام و گرم، از عمق تاریکی به گوشش رسید.
ـ «تو کی هستی وقتی هیچ‌کس تو را نمی‌بیند؟ وقتی هیچ آینه‌ای برای بازتاب تو نیست؟»
دنیل لرزید، اما این بار نه از ترس، بلکه از مواجهه با حقیقتی که همیشه از آن فرار کرده بود.
ـ «من…...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
بخش هفدهم: دنیای وارونه

دنیل بعد از آن زمزمه‌ها و آینه‌های شکسته، ناگهان با نوری تند روبه‌رو شد. چشم‌هایش را بست. وقتی باز کرد… خودش را در شهری دید.
اما نه شهری که می‌شناخت.
همه‌چیز آشنا بود—خیابان‌ها، خانه‌ها، حتی بوی نان داغی که از نانوایی کنار میدان می‌آمد. ولی هیچ‌کس او را نمی‌شناخت.
حتی وقتی صدایشان می‌زد، نگاهشان پر از تعجب و هراس بود.
آینه‌های خیابان به جای تصویرش، سایه‌ای مبهم نشان می‌دادند.
و هر بار که قدم می‌زد، انگار خیابان‌ها خودشان را دوباره می‌نوشتند.
ـ «من وجود ندارم… برای این دنیا؟»
زیر لب زمزمه کرد.
درختان وارونه از زمین آویزان بودند، چراغ‌ها به جای نور، سایه پخش می‌کردند. زمان برعکس حرکت می‌کرد. پرنده‌ها عقب‌عقب می‌پریدند.
او فهمید که این جهان، نسخه‌ای معکوس از چیزی‌ست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
فصل ششم: دو نیمه‌ی یک جنگل
بخش اول: چیزی اشتباه است

قدم‌هایشان روی برگ‌های نم‌خورده صدا می‌داد. آن‌طور که برگ‌ها خُرد می‌شدند، نه مثل همیشه خشک و بی‌صدا، بلکه انگار صدای چیزی زنده را می‌دادند—مثل استخوان‌هایی که زیر فشار می‌شکنند.
مایکل لبخند زد.
ـ «بالاخره برگشتیم.»
اما دنیل ایستاد.
سکوت.
مهی تیره، مثل دودی که از زمین بالا می‌آمد، دور او را گرفته بود. حتی درخت‌ها هم فرق داشتند. تنه‌هایشان پیچ‌خورده، ترک‌دار، و گاه شبیه چهره‌هایی که فریاد می‌زدند.
مایکل برگشت.
ـ «دنیل؟ چی شد؟»
دنیل با چشم‌هایی متعجب به اطراف نگاه کرد.
ـ «تو اینجا رو می‌شناسی؟»
ـ «آره، همون‌جاست. اون درخت رو ببین؟ همونیه که...»
مایکل جلو رفت، شاخه‌ای آشنا را لمس کرد. نرم بود. گرم.
اما دنیل چیزی جز شاخه‌ای خشک و شکسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
بخش دوم: در جستجوی دروازه چهارم

مایکل با گام‌های مطمئن‌تر به جلو رفت. به هر شاخه، هر برگ و هر ردپایی که می‌دید توجه می‌کرد.
ـ «دنیل، نگاه کن اینجا رد پاهامونه. دقیقاً اینجا آتیش روشن کردیم.»
اما دنیل کنار او ایستاده بود و فقط تاریکی و خزه‌های سیاه روی تنه درختان را می‌دید.
ـ «مایکل، من این ردپاها رو نمی‌بینم. اینجا فقط باتلاق و مهه.»
مایکل برگشت و با تعجب به دنیل نگاه کرد:
ـ «چی؟ چطور ممکنه؟ ما همینجا بودیم.»
دنیل نفس عمیقی کشید و گفت:
ـ «احساس می‌کنم جنگل داره ما رو امتحان می‌کنه. شاید فقط یکی از ما آماده‌ی عبور به دروازه‌ی بعدی باشه.»
صدای وزش باد که میان شاخه‌ها پیچید، مایکل را به خودش آورد.
به سمت صدای باد حرکت کرد و دید که درختی با تنه‌ای پر از نقش و خطوط نورانی جلوی راه است.
ـ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
بخش دوم : دروازه نکسوس
کمی بعد مایکل و دنیل مقابل دروازه‌ای عظیم ایستادند که نورهای کوچک آبی و قرمز روی سطح فلزی‌اش چشمک می‌زدند. پنل‌های الکترونیکی پیچیده‌ای در اطراف دروازه نصب شده بود که الگوریتم‌های رمزنگاری را نشان می‌دادند و صدای آرامی از سیستم‌های فعال آن به گوش می‌رسید.
صدای مصنوعی و آرامی از بلندگوها پخش شد:
«دروازه نکسوس فعال شده است. برای عبور، باید کد امنیتی را رمزگشایی کنید. هر خطا موجب فعال شدن سیستم‌های دفاعی می‌شود.»
دنیل دستش را روی صفحه لمسی گذاشت و با دقت شروع به خواندن کدها کرد. مایکل سیم‌های متصل به پنل را بررسی می‌کرد و سعی داشت به نقاط اتصال حساس پی ببرد.
ساعت دیجیتال بالای دروازه شمارش معکوس را شروع کرد: تنها پنج دقیقه برای عبور باقی مانده بود.
جریان برق در سیم‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
مایکل با دقت سیم‌ها را بررسی می‌کرد و دستش روی یک دسته پیچ تنظیم حساس توقف کرد. دنیل همزمان روی صفحه‌ی لمسی، رشته‌ای از کدهای پیچیده را رمزگشایی می‌کرد و هر حرکتش به نظر دقیق و حساب‌شده بود.
ناگهان صفحه‌ی نمایشگر دروازه نکسوس به رنگ قرمز درآمد و صدای آژیر کوتاهی پیچید.
دنیل گفت: «خطا دادیم، باید سریع‌تر درستش کنیم!»
مایکل بدون توقف، سیم‌ها را جابه‌جا کرد و با انگشتانش اتصال‌ها را دوباره تنظیم کرد.
ساعت دیجیتال به عدد ۲ دقیقه رسید.
هر دو با نفس‌های سنگین، فشار زمان را حس می‌کردند.
دنیل با صدای آرام گفت: «اینجا، این کد باید اینطوری باشه... امتحان می‌کنم.»
دکمه‌ای را فشار داد و نور دروازه نکسوس به رنگ سبز تغییر کرد، سیستم‌های حفاظتی آرام گرفتند و دروازه به آرامی صدای باز شدن داد...
مایکل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
مایکل و دنیل با گام‌هایی آهسته و حساب شده، در میان سازه‌های شناور پیش می‌رفتند. هر یک از آن سازه‌ها به شکلی عجیب می‌درخشیدند و روی سطوحشان خطوطی از نور جریان داشت که گویی زبان رمزی پیچیده‌ای را بازگو می‌کردند. مایکل دستش را به یکی از آن خطوط کشید؛ برق سردی در انگشتانش پیچید و ناگهان تصویر مبهمی از گذشته‌ای دور در ذهنش زنده شد.
دنیل که این تصویر را حس کرد، گفت: «این‌جا فقط یک گذرگاه نیست، یک آرشیو غول‌پیکره. انگار هر خاطره، هر حقیقت و هر احتمالی اینجا ثبت شده.»
قدم‌هایشان آن‌ها را به سمت ساختاری عظیم و نیمه شفاف سوق داد که در مرکز فضا قرار داشت؛ مثل هسته‌ای نورانی که به تمام این جهان معنی می‌داد. مایکل به آن نگاه کرد و گفت: «این باید منبع نکسوس باشد. اگر بتونیم بهش دسترسی پیدا کنیم، شاید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
اولین چالش: ملاقات با سایه‌های نورانی
مایکل و دنیل هنوز در دنیای نکسوس قدم‌هایشان را آهسته و محتاط برمی‌داشتند که ناگهان فضای اطرافشان تغییر کرد. از میان خطوط نورانی و سازه‌های شناور، موجوداتی به شکل سایه‌های نورانی و پراکنده ظاهر شدند؛ موجوداتی که نه کاملاً مادی بودند و نه صرفاً انرژی، بلکه ترکیبی مبهم و زنده از نور و تاریکی.
سایه‌ها به آرامی شناور شدند و اطراف آن‌ها حلقه زدند، حرکات‌شان نرم و موزون بود، مانند نسیمی نامرئی که در میان نور می‌رقصد. مایکل حس کرد پوستش مورمور می‌شود، انگار این موجودات می‌توانستند به عمق وجودش نگاه کنند.
صدای آرام و در عین حال گیج‌کننده‌ای در ذهنش طنین انداخت، اما نه به شکل کلمات؛ بیشتر شبیه احساس و تصاویر مبهم که همزمان در مغزش جرقه زدند. دنیل که کمی عقب‌تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Y E K T A

Y E K T A

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/22
ارسالی‌ها
321
پسندها
5,460
امتیازها
21,133
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
چالش دوم: معبر زمان نامنظم

با عبور از منطقه سایه‌ها، دو نفر وارد فضایی شدند که زمان به شکل عجیبی جریان داشت؛ نه به صورت خطی و یکنواخت، بلکه گویی هر ثانیه در آن تغییر می‌کرد و لحظه‌ها به هم می‌پیوستند و دوباره جدا می‌شدند.
صدای ضربان قلبشان به هم ریخت و حس کردند بدن‌ها و ذهنشان تحت تاثیر این بی‌ثباتی زمانی قرار گرفته است. مایکل ناگهان لحظه‌ای به گذشته‌ای کوتاه و خاطره‌ای ناگهانی پرتاب شد، اما بلافاصله به زمان حال بازگشت. دنیل نیز چند ثانیه بعد احساس کرد که آینده‌ای مبهم جلوی چشمش نمایان شده است.
قدم گذاشتن در این مسیر، هر دو احساس کردند گویی بدن‌شان به ذراتی معلق تبدیل شده. زمان از آن حالت خطی همیشگی‌اش خارج شده بود. مایکل ابتدا نفهمید چه اتفاقی می‌افتد، اما ناگهان دید در برابر خودش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Y E K T A

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا