فال شب یلدا

مجموعه اشعار در گروی اسارت خویش | محدثه رستگار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AROHI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 621
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1


نام مجموعه: در گروی اسارت خویش
شاعر: محدثه رستگار


مقدمه:
سالیان سال‌ است که در خود غرق شده‌ام.
من چنین نبودم که روزی ز جهان طرد شده‌ام.
دخترکی با سوز در غم اشک‌های شبش غوطه‌ور است،
من خود چه غریبانه در این شب‌های تیره برایش همدم شده‌ام!
دوستت دارند لیکن تا زمانی که احتیاج‌ها پیشت گرو است،
پشت می‌کنم به قلب‌های سنگی پشت سرم،
که حالا من خود نیز مانند آن‌ها سنگ شده‌ام!


قالب اشعار: مثنوی

 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • #2
•| بسم رب العشق |•
668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg
ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #3

چه می‌دانی ز منی که مدت‌هاست
در اسارت حبس خویش می‌پوسم...
من آنی‌ام که هرگاه خنجر می‌خورم،
خود در خلوت غریبانه خویش،
قلب تکه‌تکه شده‌ام را با اشک و آه می‌دوزم...
من سال‌هاست که چنین ناعادلانه
در زندان درون خود گرفتار هستم...
چه تلخ است که قاتل روح من این مردم نالوتی‌اند،
لیکن ز ناجوانمردی این روزگار،
من در آتش تاوان می‌سوزم!


 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #4
آن‌ها عاصی از من می‌پرسند:
«که چرا تو ز این عالم جدا مانده‌ای؟»
مثل هربار میان قهقه‌های تلخ خویش پاسخ می‌دهم:
«پس از تک‌تک خنجرهای پشت سرم،
در سوز زخم‌های عمیق و خونِ دلم فهمیدم،
که کسی جز من غم‌خوار دلم
نیست که نیست!
به همین خاطر است که
ز هراس این طایفه خنجر به دست
خویش را در میان گر‌وی زنجیرهای درون
به اسارت کشیدم و در حبس وجود پنهان کرده‌ام!
من در دنیای خود با خویشتن
خلوت می‌کنم که مرا دوستی در این دنیای فانی،
مهربان‌تر از خودم نیست که نیست!»
 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #5
کافران مسلمان‌نما از هرکجا بی‌وقفه خنجر می‌کشند،
افسوس دِگر در این دنیا، کَس خبری ندارد ز خدا!
مرا ذره‌ذره کشتید و نامردانه در خود تدفین کردید،
حال چه مضحک مقابلم می‌پرسید:
«مدتی‌ست در خود فرو رفتی چرا؟!»
 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #6
آن‌ها که نغمه دوستی برای قلب لطیفت
سر می‌دهند، روزی به همین دل پاک، انگ احمقی
می‌زنند و می‌خندند! تو را غرق خون زخم‌هایت،
رها می‌کنند و می‌گذرند!
آن‌گاه که کسی جز مرحمت دستان خویش،
به داد خون‌دل‌هایت نرسید...
چیزی از درون تورا از دنیای
نامردان می‌کند و مانند من،
در گروی اسارت خویش می‌بلعد!
 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #7

آزرده‌دل از دنیای این قوم ستمگر
کوچ کردم و در سوی شبی دور شدم،
از جانب عقل به حبس
بین تک‌تک سلول‌های خویش محکوم شدم...
گناه من ‌باور به این ناجوانمردان بود ولی...
ز داغ زخم‌‌‌های نامردی‌شان
سال‌هاست که در کنج زندان وجودم،
مردم و جگرسوز شدم!

 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #8

دیدی ای قلب که آخر محکوم به
حصرو و اشک و ناله و تنهایی شدی...
گله مکن این مسیری بود که خودت راهی شدی...
دیدی ای دل به تو گفته بودم من،
اعتماد کردی و هربار، چنین اسیر تباهی شدی،
دل ساده این مردم به هیچکس وفا نمی‌کنند!
خسته نشدی که مهربان بودی و هربار
قربانی شدی؟!
 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #9

گر نمی‌خواهی احوالت مثل من باشد چنین،
اندکی بنشین و سرگذشتم را ببین...
به این مردم نالوتی نیامده وفا،
مکن مهر به قلب‌های سنگی‌ و بی‌دین
که روزی سخت تورا زمین می‌زند همین
آن‌روز تورا محکوم به حبس ابد در خود می‌کنند،
همان‌ گرگ‌های انسان‌نمایی که در اطرافت کردند کمین!

 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI

AROHI

شاعر انجمن
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,944
پسندها
23,197
امتیازها
44,573
مدال‌ها
24
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #10
من خود را گم کردم در شب سیه وجودم
میان اسارت سلول‌های درونم، من در آتش تنهایی می‌سوزم...
هرکه دیده، سخت گریه کرده به حال و روزم،
من همانی‌ام که در جمع آدم‌ها می‌نشینم اما...
در انفرادی کالبد خویش محبوسم
کسی چه می‌داند که شاید، بیاید فردایی روشن‌ لیکن...
آن‌روز در آغوش خروارها خاک هستم و می‌پوسم!

 
آخرین ویرایش
امضا : AROHI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا