متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد دلنوشته طیران | دلناز نیازی (ترانه) کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع DELNAZ_N (TARANEH)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 482
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,651
پسندها
13,043
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خداوند عدل و عدالت"
نام مجموعه: طِیران
نام نویسنده: دلناز نیازی (TARANEH)
تگ: رتبه سوم BDY

997958_4c42e493a4880c470a32ee7c0c51f85e.jpg
مقدمه:

سکوت کن، دختر که فریاد نمی‌زند. گیسوانت را در چهار‌قد قیرگونت نهان کن... .
نخند! سنگین باش، دختر که در خیابان پُرطنین* نمی‌خندد. دخترک، رسوایی دارد!
زن که باشی، درباره کرده و ناکرده‌ات، دادرسی می‌کنند... .
درباره خنده‌ای که با آواز بلند ناگهانی آن را از ژرفای دِلِ کوچکت رها می‌کنی... .
درباره تارَک‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,033
پسندها
22,956
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • #2
سلام، شبت بخیر باشه
خب
کل متن آشنا بود، کل کلمات بوی آشنا میداد
چیزی بود ک فراتر از بو بود، رنگش هم آشنا بود..
رنگش چیزایی که می‌بینیم، چقدر شبیه رنگ خاطرات بود!
کلمات ناآشنا کمو بیش بود،البته تا ی جایی معنی هاشون رو توی پسته نوشته بود از ی جا ب بعد ن
مگر تو چه گفتی‌ای؟
گفته‌ای درسته..
توی این پارت رتبه سوم BDY - مجموعه دلنوشته‌‌های طِیران | دلناز نیازی (TARANEH) کاربر انجمن یک رمان
لذت بردم از خوندنش.. قلمت همیشه سبز
 

حصار آبی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
34
 
ارسالی‌ها
10,310
پسندها
25,053
امتیازها
83,373
مدال‌ها
53
  • مدیر
  • #3
سلام، خسته نباشید. وقتی می‌خوندمش واقعا اون قفسی رو که به تصویر کشیدی رو حس کردم. اون تنگی و خفقان واقعا دلگیر بود. کمابیش همچین مقطعی رو از نزدیک دیدم و حس کردم و امیدوارم همین انگشت‌شماری که حداقل اطراف من مونده پاک بشه. زیبا بود، موفق باشید
 
امضا : حصار آبی

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,651
پسندها
13,043
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #4
سلام، شبت بخیر باشه
خب
کل متن آشنا بود، کل کلمات بوی آشنا میداد
چیزی بود ک فراتر از بو بود، رنگش هم آشنا بود..
رنگش چیزایی که می‌بینیم، چقدر شبیه رنگ خاطرات بود!
کلمات ناآشنا کمو بیش بود،البته تا ی جایی معنی هاشون رو توی پسته نوشته بود از ی جا ب بعد ن

گفته‌ای درسته..
توی این پارت رتبه سوم BDY - مجموعه دلنوشته‌‌های طِیران | دلناز نیازی (TARANEH) کاربر انجمن یک رمان
لذت بردم از خوندنش.. قلمت همیشه سبز
سلام عزیزم
من سعی کردم طیران رو اون‌قدر ملموس بنویسم، دختر‌های زیبا، بتونند به خوبی غم توی متن رو حس کنند.
حتماً، ویرایش می‌شه
مرسی از همراهیت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

DELNAZ_N (TARANEH)

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,651
پسندها
13,043
امتیازها
35,373
مدال‌ها
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
سلام، خسته نباشید. وقتی می‌خوندمش واقعا اون قفسی رو که به تصویر کشیدی رو حس کردم. اون تنگی و خفقان واقعا دلگیر بود. کمابیش همچین مقطعی رو از نزدیک دیدم و حس کردم و امیدوارم همین انگشت‌شماری که حداقل اطراف من مونده پاک بشه. زیبا بود، موفق باشید
سلام عزیزم
مرسی از همراهی ارزشمندت و نظرت زیبا:batting-eyelashes:
 

روحـــناهی

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
33
 
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
26,185
امتیازها
47,103
مدال‌ها
56
سن
21
  • مدیر
  • #6
به علت اتمام یا انتقال دلنوشته تاپیک بسته شد.
 
امضا : روحـــناهی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا