مجموعه اشعار رویای حضورت | محدثه رستگار کاربر انجمن یک رمان

[AROHI]

به نام خدا
نام شعر: رویای حضورت
شاعر: محدثه رستگار.

دلداده‌ام و سخت نشسته‌ام به سوگ وصال
گرفتار رویای شیرینی شدم ولی محال!
رویای حضور گرمی در قلبم غوطه‌ور است،
آه که عشق ناکام مرا کشانده به این حال،
که جگرسوخته شوم، می‌ترسم از
آتش این عشقی شبی بمیرم،
و برای دیدن روی معشوق برایم نماند مجال!


​

 

[Samira-M]

•| بسم رب العشق |•

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید....​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AROHI]

برایت تب نمی‌کنم دلبر
که بمیری برای دیگری
برایت می‌خوانم که شاید
روزی بشنوی...
شاید حداقل نوای آونگ من
عشقم را به رخت بکشد،
شاید که بفهمی چه اندازه
دوستت دارم و شرمنده شوی!​

 

[AROHI]

من رویای تورا غریبانه هرشب
در دل عاشقم می‌پرورانم
نمی‌دانی که هرشب با خون دل
در دیار عشق تو سرگردانم
تو روزی یک لحظه فقط خندیدی
حالا روزها و شب‌هاست که برای
خورشید خنده‌ لب‌هایت حیرانم
تو در رویای منی و من بی‌تو در
دنیای حقیقی همیشه و هربار پریشانم
ای آرزوی محال من، اگر
عاشقی در فالت هست،
بدان که من آنم، همان عاشقی‌ام که...
به تو نمی‌رسم اما همیشه
در فالت می‌مانم!​

 

[AROHI]

من از غم عشق ناکام تو
می‌خواهم بروم و از این دیار دور شوم
آنقدر فاصله گیرم از حال و هوایت
تا به فراموشی مجبور شوم
آنقدر شب و روز از فراغ تو می‌گریم که...
می‌ترسم عاقبت از عشق تو کور شوم
تو آزادانه دوستم نداری اما...
من می‌‌روم تا برای عاشقت نبودن متوصل به زور شوم!
​

 

[AROHI]

وقتی به تو خیره می‌شوم
خواهشاً یکبار به من نگاهی کن
می‌دانم که دوستم‌ نداری
حدأقل به این دلم مرامی کن
که آخر در حسرت یک نگاهت
طفلی دلم جان‌به‌جان‌ نشود!
اگر هم شد به درک! خودت
مرا تا خانه گور همراهی کن!
​

 

[AROHI]

گر مرا پرسند که روزی تورا شرح دهم
تنها در یک جمله خلاصه‌ات خواهم کرد،
«آه قلبم عجیب می‌سوزد!»
تو همان رویای شیرین محال منی
قلبم روزو شب از دوری‌ات در سینه می‌سوزد
می‌خواهم به تو خیره نشوم ولی،
آتش این عشق بی‌وصال نگاه مرا
هربار به رخ ماه تو می‌دوزد
دلبر سند قلب دلم دست تو است
کاش می‌دانستی که خوشبختی این دلم،
تنها دست تورا می‌بوسد​

 

[AROHI]

در دیاری که کسی برای کسی
یار نشود، من حاضرم یار که هیچ،
قربان دو چشمان زیبایت شوم​

 

[AROHI]

گوی دو چشمان فریبنده تو
زهر تلخی به قلب عاشقم چشاند
شادی ها را چه نامردانه از من ربودی
آه که هرچه اشک ریزم، زخم‌هایت
تا ابد بر دلم خواهند ماند

​

 

[AROHI]

قلب من آنچنان از عشق تو کور شده
که دگر از همه‌جا و هرکسی دور شده...
قلب من نمی‌شنود نواهایی را، که هربار می‌گویند:
«او نمی‌خواهد تورا مگر کسی عاشق به زور شده؟!»
من نمی‌فهمم آن‌ها چه می‌گویند دلبرم ولی...
قلب نادان من از تب عشق تو خانه‌سوز شده:')
​