گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد رمان آبیس | آل۱۱ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع آل۱۱
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 36
  • بازدیدها 1,254
  • کاربران تگ شده هیچ

آل۱۱

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
643
پسندها
7,934
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
21
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #1

به نام خداوند آفریننده تخیل و قلم
(مجموعه داستان‌های آلیس هاتسون)
نام رمان: جادوگران تئودور
نام نویسنده: آل۱۱
ژانر: #فانتزی #طنز #عاشقانه #تریلر
خلاصه‌ای از رمان:
در جهانی که جادوگران از محدود‌ترین نژادها هستند، تظاهر به جادوگری گناهی نابخشودنی‌ست. زمانی که خدایشان ناپدید شد، هرج‌و‌مرج به انقراضشان کشید و حالا، عامل هرج‌و‌مرج به بند کشیده شده. در سوی دیگر دختری معمولی از دیار زمین، جادو نداشتنش متهمش می‌کند. انسان بودنش جرم است، ناچاراً وارد اجتماع جادوگران می‌شود و تظاهر به جادوگری می‌کند. تظاهرکنندگان گناه‌کارند و گناه‌کاران یاران هرج‌و‌مرجند.
باید دید در جهانی دور از زمین، برای ساکن زمینِ متهم به گناه و...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Armita.sh

مدیر تالار کتاب + مدیر تالار تیزر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,522
پسندها
20,766
امتیازها
48,373
مدال‌ها
43
سن
15
سطح
32
 
  • مدیر
  • #2
هلو هلو.
من از همون روزای اول همراه جادوگران تئودور بودم، فقط می‌خواستم یکم بیشتر از رمان بگذره تا بیام نظرمو بگم.
ولی امروز یادمان رمان رو دیدم که گفته بودید بعد از نقد ناامید شدید.
بابا دختر خووووب، این نقد همراهه، داره بهت کمک می‌کنه، به‌جای ناراحتی بیا با قلم قویت میکسش کن!
قلم شما خیلی قشنگه، فقط توصیف اماکن کم داشت که دارید درستش می‌کنید، چی از این بهتر؟
ایدۀ نو ندارید که دارید، قلم قوی ندارید که دارید، نقد همراه هم که همیشه به رمانتون کمک می‌کنه:)
بی‌صبرانه منتظر پارت بعدی هستم تا ببینم توماس چیکار می‌خواد بکنه...
بدرخشید :648342-72cb2e1b3522351e3290c7de779fdbb1:
 
امضا : Armita.sh

آل۱۱

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
643
پسندها
7,934
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
21
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
هلو هلو.
من از همون روزای اول همراه جادوگران تئودور بودم، فقط می‌خواستم یکم بیشتر از رمان بگذره تا بیام نظرمو بگم.
ولی امروز یادمان رمان رو دیدم که گفته بودید بعد از نقد ناامید شدید.
بابا دختر خووووب، این نقد همراهه، داره بهت کمک می‌کنه، به‌جای ناراحتی بیا با قلم قویت میکسش کن!
قلم شما خیلی قشنگه، فقط توصیف اماکن کم داشت که دارید درستش می‌کنید، چی از این بهتر؟
ایدۀ نو ندارید که دارید، قلم قوی ندارید که دارید، نقد همراه هم که همیشه به رمانتون کمک می‌کنه:)
بی‌صبرانه منتظر پارت بعدی هستم تا ببینم توماس چیکار می‌خواد بکنه...
بدرخشید :648342-72cb2e1b3522351e3290c7de779fdbb1:
عزیززززمی اخه من به فدات :354:
مرسی بابت حرفات کلی برام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Armita.sh

مدیر تالار کتاب + مدیر تالار تیزر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,522
پسندها
20,766
امتیازها
48,373
مدال‌ها
43
سن
15
سطح
32
 
  • مدیر
  • #4
عزیززززمی اخه من به فدات :354:
مرسی بابت حرفات کلی برام لذت داشت که نظرت رو خوندم. خیلی خیلی ممنون، اره دارم قلمم رو سعی می‌کنم بهتر کنم تا بتونم نظر خواننده‌هایی مثل شما رو بیشتر جلب کنم
باز هم مرسی که بهم سر زدی و نظرت رو گفتی:466:
حالا بیاید بغل خاله:105:
 
امضا : Armita.sh

آل۱۱

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
643
پسندها
7,934
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
21
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
سیدایی که رمانمو خوندن تا اینجا نمی‌خوان نقدم کنن یا هرچی که ایراد دارم رو توش بگن؟ :973:
 

کوآلا

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/11/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
2,024
امتیازها
11,413
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • #6
سلاااام، من یه نکته‌ دیدم، گفتم بیام بگم برم:
توصیف مکان، حالات و فضا خیلی خوب بود و من واقعاً تصور کردم که هر چیزی چجوره. البته یه کمبودی حس کردم که با داشتنش کامل میشه؛ زمان.
من نمی‌دونم شروع رمان از چه تاریخیه‌ یا وقتی آدم‌ها از خواب بلند میشن، گیجن که الان کِی هست، من این گیجی و عدم درک زمان رو ندیدم.
بازم پرقدرت ادامه بده، اینم اضافه کنم که کشش داستان عاااالی بود♡
 

آل۱۱

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
643
پسندها
7,934
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
21
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
سلاااام، من یه نکته‌ دیدم، گفتم بیام بگم برم:
توصیف مکان، حالات و فضا خیلی خوب بود و من واقعاً تصور کردم که هر چیزی چجوره. البته یه کمبودی حس کردم که با داشتنش کامل میشه؛ زمان.
من نمی‌دونم شروع رمان از چه تاریخیه‌ یا وقتی آدم‌ها از خواب بلند میشن، گیجن که الان کِی هست، من این گیجی و عدم درک زمان رو ندیدم.
بازم پرقدرت ادامه بده، اینم اضافه کنم که کشش داستان عاااالی بود♡
سلاااام فدایت گلی
توی توصیف اشاره داشتم که خورشید تو آسمونه
زمان دقیقو خود شخصیت هم نمی‌دونه
فقط می‌تونم اشاره کنم که روز بود
 

آل۱۱

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
643
پسندها
7,934
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
21
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
خود شخصیت خودش گیجه اون لحظه
ازکجا بیاد ساعت چک کنه اخه :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 

کوآلا

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
25/11/22
ارسالی‌ها
72
پسندها
2,024
امتیازها
11,413
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • #9

آل۱۱

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/10/22
ارسالی‌ها
643
پسندها
7,934
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
21
سطح
16
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
منظور من دقیقاً همون گیجیه‌اس، من اون‌ رو احساس نکردم‌ :hanghead:
جدی؟ پس انتقال احساسم ضعیف بوده
هممم بزار ببینم چجوری میشه درستش کرد تا حسش کنی
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا