متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان آشوب شعله‌ها | I'M_RONAHI / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع YEKTA ONSORI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 273
  • کاربران تگ شده هیچ

YEKTA ONSORI

گوینده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
911
پسندها
24,519
امتیازها
40,273
مدال‌ها
34
سن
18
  • نویسنده موضوع
  • #1
~بسم رب النور~

IMG_20210302_234904_390.jpg



با سلام خدمت نویسنده محترم!
«نقد همچون آیینه‌ی نگرش ماست، بنگرید آیینه‌ی وجودیت را»
رمان «آشوب شعله‌ها» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا کمی صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود و داخل تاپیک قرار گیرند.
پس از مطالعه نقدها، موظف هستید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : YEKTA ONSORI

Nafise amirlatifi

پرسنل مدیریت
مدیر تالار نقد
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,058
پسندها
13,811
امتیازها
33,373
مدال‌ها
20
  • مدیر
  • #2
پارت ۶
ابروهای باریکم بالا رفتند.(بهتره اینجا یک توصیف از حالت متعجبی که خط بعدی بهش اشاره میکنی داشته باشی مثلا ابروهای باریکم بالا رفتند و با گرد کردن چشمان درشتم...) سعی داشتم خودم را متعجب نشان بدهم هرچند احساس درونم چیزی غیر از خوشی از این واقعه نبود.(این احساس خوشی چجوری ته دلش نقش بست؟ مثلا اشاره کنید توی دلش ذوق رو احساس می‌کرد و به عواقب این اتفاق فکر میکرد؟) این مسیری بود که باید طی میشد تا افراد این کاخ به خود بیایند.
- چرا بترسم؟ مگه روشن بودن آتشدان تا حالا چه توفیری به حال مردم بیچاره نور داشته؟
ابروهای مشکی‌اش درهم رفتند و چشم‌های خوش‌رنگش سرگردان شدند.(سرگردان شدنِ چشم برای مخاطب یک حالت واضح نیست، شاید بهتر باشه بگی چشمان خوش‌رنگش به سقف خیره شد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Nafise amirlatifi

Asalr.zn

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
281
پسندها
3,539
امتیازها
16,513
مدال‌ها
16
  • #3
•[به نام یگانه هستی بخش
نقد همراه رمان آشوب شعله‌ها]•
نویسنده: روحـــناهی I'M_RONAHI
15.
از ریز بودن پرنیان، انتظار آن آتشفشان غضب نمی‌رفت اما شکایت از زمین و زمان، ویژگی ثابت وجودش بود. برنا هم، با آن کله شلخته و موهای مواج کوتاه، تنها تأکید کردن را از بر بود. قد درازش هم مایه اختلاف بیشتر آن زوج میشد.
آنها هم که روی دو کنده دیگر نشستند، پرنیان غرزدن را از سر گرفت. احساس می‌کردم در نور مشعل‌ها، حتی خشن‌تر شده است.
- آمار جاسوس‌هایی که از وادی سیاه اومدن روز به روز داره بیشتر میشه. آتشدان‌هایی که شعله جاوید دارند رو مدام جابه جا می‌کنیم اما باز هم هربار دزدیده میشن.
برنا دستی را که مشغول جویدن ناخن‌هایش بود پایین آورد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Asalr.zn
عقب
بالا