متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار داستان رو ادامه بده!

  • نویسنده موضوع سیما مشکات
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 274
  • کاربران تگ شده هیچ

سیما مشکات

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
27
پسندها
957
امتیازها
4,690
مدال‌ها
5
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام. لطفا داستان زیر رو تا حدی که می‌تونید ادامه بدید. به چند نکته هم بسیار توجه کنید:
۱- اسپم ندید.
۲- لحن راوی رو تغییر ندید. (تغییر ژانر موردی نداره، فقط یهو از تخیلی تبدیل نشه به اجتماعی!)
۳- از اعمال منشوری و توصیفش خودداری کنید.
۴- اگر قراره شخصیتی اضافه کنید، لطفا طوری باشه که نفر بعدی بتونه شخصیت رو پرورش بده.
۵- موفق باشید!
(راوی سوم شخص)
...
در زمان های بسیار دور، کنار قصر آبیِ امپراطور فقید، دختری با برادر و همسر برادرش زندگی می‌کرد.
همه چیز خوب بود. روز ها روشن و چمن های دشت شاداب، اما آغاز تاریکی این زندگی زمانی بود که...
...

دوستان لطفا طوری باشه که داستان قفل نشه. ممنون از همراهیتون.
 
امضا : سیما مشکات

آل۱۱

مدیر بازنشسته
سطح
16
 
ارسالی‌ها
652
پسندها
8,028
امتیازها
24,973
مدال‌ها
16
سن
20
  • #2
سلام. لطفا داستان زیر رو تا حدی که می‌تونید ادامه بدید. به چند نکته هم بسیار توجه کنید:
۱- اسپم ندید.
۲- لحن راوی رو تغییر ندید. (تغییر ژانر موردی نداره، فقط یهو از تخیلی تبدیل نشه به اجتماعی!)
۳- از اعمال منشوری و توصیفش خودداری کنید.
۴- اگر قراره شخصیتی اضافه کنید، لطفا طوری باشه که نفر بعدی بتونه شخصیت رو پرورش بده.
۵- موفق باشید!
(راوی سوم شخص)
...
در زمان های بسیار دور، کنار قصر آبیِ امپراطور فقید، دختری با برادر و همسر برادرش زندگی می‌کرد.
همه چیز خوب بود. روز ها روشن و چمن های دشت شاداب، اما آغاز تاریکی این زندگی زمانی بود که...
...

دوستان لطفا طوری باشه که داستان قفل نشه. ممنون از همراهیتون.
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

سیما مشکات

نو ورود
سطح
7
 
ارسالی‌ها
27
پسندها
957
امتیازها
4,690
مدال‌ها
5
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
برادر دختر به عنوان محافظ ملکه وارد قصر شد، این در حالی بود که شایعه‌ی دیوانه شدن ملکه به دست فرزند اولش، شاهدخت سالینا، در کل قصر پیچیده بود و حالا....
ترس و لرز بر جو کوچک خانه شان حکم فرما شده بود. محافظ شدن اجباری بود و آنها چاره ای جز تسلیم شدن نداشتند چون...
 
امضا : سیما مشکات

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
47
بازدیدها
1,065

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا