طنز [ تویـیتی ]

[آتابای]

‏معمولا اولين واكنش دخترا بعد از اينكه بهشون بگي دوستشون داري پيله کردن به گذشتته و اينكه به چه كسايي قبل از اونا اين حرفو زدي.
ما دلمون بزرگه، چرا نميخواين بپذيرين كه ما همتونو دوس داريم ديوونه‌ها =))


/ممد
​

 

[آتابای]

دیشب اشتباهی ماشین رو جوری پارک کردم که راه یه ماشین رو بسته بود.
همسایه صبح خیلی عصبانی بود. زنش دیرش شده بود و تاکسی گرفته بود.
واسه معذرت‌خواهی گل گرفتم رفتم در خونشون.
اومد درو باز کرد دیدم خواب بوده بیدارش کردم.
یه «چرا دست از سر من برنمی‌داری» خاصی تو چشمش بود :))

»سوربا«​

 

[آتابای]

هروقت فكر كرديد فاميلاتون خيلي عجيبن، ياد اين بيفتيد كه ما يه بار خونه نبوديم و وقتي اومديم، ديديم كه دو تا از فاميلامون از ديوار رفتن داخل و تو حياط نشستن!
واقعا اين صحنه تو ژانر تخيلي هم تعريف نشده ولي من چند سال پيش باهاش مواجه شدم!

منزوی دوران ​

 

[آتابای]

تازه از شرّ
_ساعت چنده؟
+ قدیم یا جدید
راحت شده بودیم که با مشکل ساعت گوشیت رفته جلو یا نه، مواجه شدیم.

حَج مُحسِن ​

 

[آتابای]

داداشم داشت میگفت بالاخره بعد چهارسال دانشگاه رفتن یه دوست تهرانی پیدا کردم. پرسیدم اون چرا اومده بود گرگان؟
گفت اونم مث من. فک میکرد دریا داره. :)))

مریخ ​

 

[آتابای]

تکنیک رونالدینیویی، فقط مامان من.
کابینت دومو نگاه میکنه، آجیلا رو توو کابینت پنجم قایم میکنه.

•مستر سیبیلو•​

 

[آتابای]

یادم افتاد یه سالی پسرعمه‌م روز دوازدهم اومدن خونه‌مون عید دیدنی من تنها بودم زنش پرسید مامان اینا رفتن عید دیدنی؟ گفتم نه بابا این موقع کدوم خری میره عید دیدنی :)))))))))

✍افرا​

 

[آتابای]

‏چهار سال الکی رفتید مهندسی سخت افزار خوندید، کنترل تلویزیون رو دوبار میکوبم تو زانوم درست میشه

/دانسجو​

 

[آتابای]

‏عمو‌ جان پدر من به بچه شما ۵۰۰ تومن داد
ولی شما به من ۲۰۰ تومن دادی
یه توضیح میدید!؟

/ایمان​

 

[آتابای]

تا حالا کسی همه‌ی سین‌های هفت سین رو قاطی کرده بخوره؟ شاید مخلوط این‌ها عصاره‌ی جاودانگیه که نیاکان آریایی ما بهش دست پیدا کردن و این‌طوری می‌خواستن به دست ما برسه.

*نیکف*​